۵ حقیقت درباره خیانت که همه متاهلین باید بدانند

فریبا says:

text for dislike(2) text for like(0)

راستی اقاپویا در مورد همسرتون چیزی نگفتین و اینکه چرا رفتین سراغ یک زن غریبه.فکر کنم از لحاظ عاطفی تامین نمیشین.اگه میشه لطف کنید و بهم بگید چون دوست دارم دلیل کارتون رو بدونم

علی says:

text for dislike(0) text for like(0)

سلام خوشحالم که طرز فکرها رشد کرده اما: همه ما میدونیم که شرایط خانوادگی بسیار سست و ضعیف شده هر کس خودش را بهتر از دیگران میشناسد ضعفها را ترمیم کنیم کم کم شرایط بهتر میشه معمولا خیانت یک پیش زمینه دارد من فکر میکنم بعضی از شبکه ها با برنامه نشان داده شد که در آن خیانت را به شکل محترمانه موجه نشان دهد ۲ از طرف مقابل متاسفانه نگاه بدتر از آن مسئولین نظام کردند مردم را از داشته های اعتقادیشان دور کردند ۳ شرایط بد اقتصادی ورود خانم ها به بازار کرد و دورشدن از اهداف مهم تربیت فرزندان نقش مادر خیای مهمتر از همه چیز است ستون خانواده حتی از نماز هم مهمتره ۴ شرایط بد محل کار (من چند سال گروه سایپا مسئول آی تی بودوم وقتی چه مرد چه زن تمام انرژی و خندهایس را در محل کار مصرف شده باشد دیگر چیزی برای خانواده جز خستگی و خواب برای خانواده نمانده)کمی از خندها و شوخی محل با را به خانه ببریم خیای چیزها درست میشود ۵ تکنولوژی در تما دنیا هر چیزی اول فرهنک استفاده بستر سازه میشود بعد وارد جامعه میگردد در ایران همه میدانیم کاملا” متفاوت و برعکس است در ایران اینقدر همه غرق در گوشیها شدن که خانواده و صحبت خاوندگی فراموش شده ۶ باهم صحبت کردن و دیذارها خویشاوندی بسیار کم چیزها دیگر جیگزین شدن بازهم یکرطفش وضعیت بد اقتصادی شرایط را بد کرده من یادم پدر من بزرگ فامیل با یک کلیو تخم سایه ۵۰ نفر تا پاسی از شب خوش میگذراند ولی الان یک همهانی ۵ یا ۶ نفری خرداد تومان هزینه میذاره تا بعدش منتظر چشم هم چشمی چی داشت یا نداشت وو.. باید منتظربشی که فردا میگین۷ همه خودشت عقل میدون بچه دیگر افکار نسل ها گذشته نمی پسندو …. ۸ مهمترین عامل عدم توجه به نیازهای عاطفی وقتی کم شد زمینه همه چی فراهم میشه انسان چه بچه زن مرد و… ببین کسی به ارزشهای اول احترم درک میکن بهش اعتماد میکند همیشه خیانت از دوست داشتن شروع شده بعد برطرف کردن خلع های که خود طرف ندارد یکی پر مکند بعد هم پیشنهاد شرطش همیشه الز طرف اقایان در اختیار گرفتن تن جنس مخالف است بییاد هرکس به اندازه خیلی همدیگر دوست داشته باشیم و انسان همه چیز دست میشود شرمند پر حرفی شاید درددل

بهارک says:

text for dislike(0) text for like(1)

می تونم از تون بخواهم اول به خودتون زندگی و رابطه تون و خلاء هاش فکر کنید
من مجردم و تابحال ازدواج نداشتم و شاید شما رو درست درک نکنم
مردهای متاهل زیادی بودند که درخواست کردند و قبول نکردم و نمی پذیرم
اما دیدم مردهای رو که حاضرند همه جوره ساپورت کنند وقت بذارند و عاشقی کنن
بخاطر اینکه هیجان رو و خودشون بودن رو تجربه کنند
دوستی داشتم که اتفاقا مقید بود به مسائل اخلاقی اما وارد رابطه با ی ه مرد متاهل شد و اخرش کات شد و ضربه خورد
اما اون مرد بدلیل اینکه می تونست از چهارچوب تعیین شده همسرش و خانواده اش جدا بشه و تو اون تایم با اون خانم خودش باشه وارد این رابطه شده بود که خب دوستم هم چون رابطه سرانجامی نداشت و ما دائم بهش هشدار دادیم کات کرد
بنظرم رابطه شما می تونه اصلاح بشه ولی توجه کنید به خودتون و به همسرتون و اون رو هونطوری که هست بپذیرید تا دیگران نشوند محل ارامش و مامن همسرتون .
بذارید توجه رو از شما دریافت کنه

زهرا says:

text for dislike(1) text for like(3)

من ی دخترمجردم چندسال پیش منو پسرعمم به هم علاقه داشتیم اما من هیچ وقت علاقمه رو زبونم نیوردم چون خیلی خجالتی بودم ودائم درحال فرار بودم ازش اما میدونست ک بهش علاقه دارم چون ی بار با دخترداییم داشتیم درموردش باشوق حرف میزدیم دیدم اون پشت درنشسته موقعه ای ک منو دید خندید اون از نظر اخلاق وقیافه هیچی کم نداره هردختری آرزوشو میکنه خونوادش منوبرا اون درنظر گرفته بودن بعدها ی اتفاقاتی تو فامیل افتادو مادیگه باهاشون رابطه نداشتیم ک خبراومد اون پسره داره با ی دختری ازدواج میکنه اونم ی جوری خونوادش وادارش کردن مامانم نمیخواست ک من بفهمم اما دخترای فامیل برام کارت عروسیشو تو واتساپ فرستادن من دیگه جایی ک اون بود نمیرفتم تقریبا دوسال شد ک ندیدمش تو اون مدت رابطه فامیل خوب شده بود تا اینکه تو پارک بازن وخونوادش دیدمش سلامم نکزدم بهش اون تیکه پروند پوزخند زدم ورفتم سر لجم دست انداخت دور زنش خواهرش ک دوستم بود ناراحت شد از کار داداشش هرکی میومد میگفتن زنشو دوست داره و…منم دلم میگرفت اماهمیشه آرزوی خوشبختی میکنم براش چندماه پیش رفتم عروسی برادرش اونم بود اماموقعه ای ک منو دید بی محلی کرد منم توجه نکردم یدفعه جلو زنش اومد روبروم ایستاد چشاش قرمز انگار غم دنیارو داشت نگام کرد منم روموبرگردوندم ورفتم پسرخاله م اومد بم گفت یکی بهت خیلی علاقه داره داره نابود میشه گفتمش کیه ج نداد بعد گفت این شماره رومیشناسی فهمیدم ک همونه.من دوست ندارم زندگیش خراب بشه زنشخیلی خوبه راستی ازنظر قیافه باهم هیچ نقطه مشترکی ندارن وبعضیا بهش میگفتن چطور با این ازدواج کرده ومنو ول کرد من جایی ک اون باشه نمیرم اما دوست دارم ی بار باهاش حرف بزنم بهش بگم فراموش کن همه چیزو اما اون تموم نوشته هاش با اینکه نمیدونه شمارشو دارم میخونم همشون غم دارن ی چیزای میزاره ک به من مربوط میشن