چرا خیلی ها بعد از خیانت احساس پشیمانی ندارند

ایمیل های زیادی را از طرف افرادی دریافت می کنیم که می گویند همسرانشان بعد از کشف خیانتشان هیچ احساس پشیمانی از خود نشان نداده اند. خیلی ها می گفتند اگر طرفشان حتی کمی احساس پشیمانی یا نگرانی از خود نشان می داد شاید به نگه داشتن ازدواجشان راغب تر بودند و همه عصبانیتشان به خاطر عدم پشیمانی و ندامت همسرانشان است. حتی خیلی ها می گفتند که همسر خائنشان نه تنها پشیمان نبوده بلکه این خیانت را تقصیر آنها هم می دانسته است. در این مقاله می خواهیم این موضوع را بررسی کنیم که چرا خیلی ها خیلی دیر از خیانت خود پشیمان می شوند.
عدم پشیمانی از خیانت معمولاً روشی برای حفاظت از خود و ادامه انکار به خیانت است. اجازه بدهید کمی در این مورد فکر کنیم. وقتی کسی راه خیانت را پیش می گیرد، علائم هشدار و توقف زیادی سر راه خود می بیند. بارها و بارها ندای درونیشان از آنها سوال می کند که چه می کنند و هشدار می دهد. همه آنها در اعماق قلب خود می دانند کاری که می کنند اشتباه محض و خودخواهانه است اما برای گذر از آن علائم هشدار و ادامه راهشان، باید دنبال چیزی برای توجیه کار خود باشند.
راه های زیادی برای توجیه خیانت وجود دارد. آنها به خود می گویند که آنچه می خواهند را در حضور همسرشان پیدا نمی کنند، فکر می کنند همسرشان آنها را درک نمی کند، بارها به خود قول می دهند که فقط یک بار مرتکب این اشتباه می شوند. خودشان را گول می زنند که اینکار هیچ ضرری به دنبال ندارد چون می توانند اوضاع را کنترل کنند و هیچکس نخواهد فهمید که چه می کنند.
و همانطور که می بینید همینطور و همینطور به خودشان دروغ می گویند. نمی خواهند یا نمی توانند واقعیت موضوع را همانطور که هست ببینند و در تلاشند که عزت نفسشان را حفظ کنند. خیلی ها خیانت را مثل یک سرگرمی می بینند و هیچوقت درمورد این موضوع با خودشان صادق نیستند. هیچوقت با خودشان نمی گویند که ، “من به همسرم خیانت می کنم چون آدم ضعیف و خودخواهی هستم و برای خودم احترامی قائل نیستم.” همانطور که می توانید تصور کنید هیچکس چنین حرفهایی با خود نمی زند. افراد کمی هستند که این واقعیت را می پذیرند.
به همین خاطر در ذهن خودشان باید این موضوع را طوری جلوه دهند که خیانت اصلاً مسئله مهمی نیست و حتی وقتی همسرشان پی به خیانت آنها می برد، از موضع خود پایین نمی آیند. بااینکه می دانند آنچه به خودشان قبولانده اند دروغ محض است اما باز هم نمی پذیرند که کارشان اشتباه بوده است. تعداد کمی از افراد هستند که ۱۸۰ درجه از باور سابق خود برمی گردند و اشتباهشان را می پذیرند.
خیلی وقت ها هم افراد به این خاطر بعد از خیانت احساس پشیمانی نشان نمی دهند چون می خواهند فراموشش کنند. خیلی ها ایمیل می زنند و درمورد اینکه می دانند چقدر همسرشان از خیانت آنها ناراحت است و قلبش شکسته است حرف می زنند. می گویند که هیچوقت چنین واکنشی را از طرف همسرشان انتظار نداشته اند و فکر نمی کردند که روزی دستشان رو شود. باید قبول کنیم که برای فرد خائن هم اوضاع چندان ساده نیست.
آنها می خواهند با سرعت هرچه تمامتر اوضاع درست شده و دوباره به حالت اول برگردد. به همین خاطر اصلاً دوست ندارند درمورد آن حرف بزنند. نمی خواهند جزئیات مطلب را با شما در میان بگذارند چون می دانند اگر اینکار را بکنند فقط عصبانی تر و از آنها دورتر می شوید. سعی می کنند از اینکار اجتناب کنند به همین خاطر اشتباه می کنند و دهانشان را می بندد و هیچ حرفی نمی زنند.
از آنها بخواهید که برای کارشان ابراز تاسف و پشیمانی کنند. خیلی وقت ها قبل از اینکه همسرتان خودش ابراز پشیمانی کند، شما باید از او بخواهید. باید برای او روشن کنید که بدون ابراز پشیمانیش حاضر نیستید به زندگی با او ادامه دهید. باید از او بخواهید که روبه رویتان بنشیند و درمورد موضوع با شما حرف بزند. باید بگویید که تا زمانیکه درمورد این موضوع حرف نزند مشکل برطرف نمی شود.
سلام دوستان از مطلبتان بسیار مفید است البته اگر فردی که در حقش خیانت شده خوددار باشد وبه بهره عملی برساند. دوستان من همسرم را میپرستیدم ولی متاسفانه او دچار رفاقت های بیرونی و خیانت شد این تجربه سختی است که بعد از دو سال جدایی و آسیب های روحی و روانی واحتماعی ب خودم و او ودخترم به این نتیجه برسم که باید کمی بیشتر ب رفتار خودم انتقاد میکردم یک سر خیانت من بودم که عشق خودخاهانه داشتم دوربین ها را بطرف خودمان برگردانیم و ب تغییر دادن خودمان بپردازیم حتما زندگی ما عوض میشود عشق حصار نیست من آزادانه دوستش دارم وبرایش طلب خیر میکنم
سلام
در مورد موضو ع تا حدودی قبول دارم ولی بعضی و قتها گستاخانه و بی پروا به کارشان ادامه میدهند در حالی که همه فهمیده اند باز از این شاخه به آن شاخه میپرند . اگر قبول کنند اشتبا کردند چه تضمینی وجود دارد دوباره تکرار نکند(کسی که یک مسیر را رفته دوباره برگرده باز این مسیرو میره و با این مسیر آشنایت پیدا کرده)
سلام
۲.۵ با پسری که همکارم بود دوست بودم، بسیار عاشقانه و قصدمونم ازدواج بود.
تا اینکه اون محل کارش رو عوض کرد و من رو هم بعد از چند ماه(اوایل امسال) برد همونجا. همیشه رفتارهامو به شدت کنترل می کرد ولی خودش اصلا رعایت نمی کرد و خیلی با دخترای دیگه صمیمی بود. حساسیتم روی یکی از دخترا زیاد بود، هر بار بهش میگفتم ، میگفت تو بیماری و متوهم، انقد گفت و گفت که باورم شد، رفتم سراغ روانپزشک و قرص های اعصاب. تا همین شهریور که رابطمون رو قطع کردیم. ولی ما همکار بودیم و تو یه اتاق!!
روزهای پر عذاب، گاهی میومد سمتم، غیرتی میشد، شعر میگفت، زنگ میزد. تا همین یک ماه پیش!
تا هفته پیش که یکی از همکارا گفت پس فردا مجلس خواستگاریش با همون دختریه که من روش حساس بودم.
شکستم، تمام باورهام و سادگیم … حتی انقد مرد نبود که بهم بگه
فهمیدم چندین ماهه در ارتباط بودن و داشته بهم خیانت می کرد، تمام حرفاش میگذره از ذهنم و با خودم میگم حتما اینم دروغ بوده، هر روز می بینمشون، باورتون نمیشه ولی انقد وقیحانه و با بی احترامی رفتار می کنن که من معذب میشم!
واگذارشون کردم بخدا، قصدم ندارم کل عمرمو برای این بی ارزشا نابود کنم، چقد خدا دوسم داشت که با این موجود مریض نرفتم زیر یه سقف، من میگم الان فرصتیه که ایمانمونو محک بزنیم، احترام بذاریم به خواست خدا و صبر کنیم برای روزهای پیش رو.
خدا حال دلتونو خوب و آروم کنه دوستان.
منم این تجربه رو دارم و چیزهایی از همسرم دیدم که باورم نمیشه سر دوراهی گیر کردم نمیدونم جدا شم یا ادامه بدم خواهش میکنم راهنماییم کنید