چطور رابطه تان را با عشقتان تمام کنید

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (1 امتیاز, میانگین: 5٫00 از 5)
Loading...

مطالب مرتبط

16 دیدگاه

  1. الینا says:
    text for dislike(0) text for like(3)

    من دو سال اسیر یه پسری بودم که فکر می کردم بهترین پسر دنیاست ، قرار بود باهم ازدواج کنیم اما متأسفانه یه روز اومد گفت که من به درد تو نمی خورم برو دنبال زندگیت . بعداً فهمیدم نامرد با دوست من دوست شده بوده و الانم با اون ازدواج کرده . اون روزا شرایط اصلاً خوبی نداشتم و اگه مادرم منو پیش مشاور نمی برد حتما دست به خودکشی زده بودم. اصلاً فکرشو نمی کردم که اینطوری ضربه بخورم اونم از دوستم صمیمیم
    خدا دکتر حمید ایروانی رو خیر بده که توی اون روزای بد منو از اون وضعیت روحی داغون درآورد. اما الان خیلی خوشحالم که با اون پسر ازدواج نکردم و تونستم مسیر درست زندگی رو در پیش بگیرم

  2. مصطفی says:
    text for dislike(0) text for like(2)

    این جور تموم کردن رابطه بدترین مدلشه, نه خودت آروم و قرار پیدا میکنی و نه طرفت. ببین اگه خیلی نگذشته, سعی مت منطقی تمومش کنی, فکر کن دلایلت چی بوده, و باش توضیح بده.
    متاسفانه من تجربه هر دو مدلش رو داشتم. کسی رو که دوست داشتم ولی شرایط کاملا متفاوت و متضادی داشتیم, نشستیم و صحبت کردیم, دلیل آوردیم و منطقی تموم کردیم, سخت بود این کارا, ولی بعدش واقعا آرامش داشتم, امید وارم اونم داشته باشه.
    سال بعد وارد رابطه ای شدم که چند ماه ادامه داشت. همه چی خوب بود, تا اینکه یکدفعه همه چی رو تموم کرد, نه جواب تماس نه پیام, وقتی پیدمش هم فقط داستان سرایی کرد و حقیقت رو نگفت, یکم از تغییر و درگیر شدن احساسمون وحشت کرده بود ولی صرافت کافی نداشت تا بگه.
    و این مدل توم کردن, بد ترین درد رو برام داشت…
    خودش هم داغون شد.

  3. سوگل says:
    text for dislike(0) text for like(2)

    گفتن کلمه جدایی به کلمه و واژه راحت و آسونه اما اون کسی که دچارش می شه رو هیچ موجودی توی عالم نمی تونه درک کنه مخصوصا اگه عاشق طرفش باشه.منم توی یه رابطه اشتباه گیر کردم رابطه ای که میدونم حتی اگه به سرانجام برسه برام شادی به ارمغان نمیاره ولی از ترس اینکه دچار بیماری لاعلاج ” از دست دادن ” نشم می سوزم و می سازم. من از روزهایی که اون رو از دست بدم می ترسم از ساعتهایی که بی اون بسر بشه می ترسم کاش خدا قلبمو از سینه ام بیرون می کشید یا دراوج جوونی آلزایمر تموم حافظه ام رو درگیر می کرد تا مثل یه مجسمه از کسی که دوستش دارم می گذشتم.

  4. زهرا says:
    text for dislike(0) text for like(0)

    سلام.من دانشجوی رشته روانشناسیم نزدیک سه ساله که با یه اقا که از هم دانشکده ای هایم هست اشنا شدم یک سال پیگیر بودند و پیام میدادند ولی من حتی یبار هم جوابش را ندادم بعد از یک سال قبول کردم ولی در حد خیلی محدود من حتی یبار هم حاضر به ملاقات با ایشان یا حتی از دوست داشتنم چیزی نگفتم ولی او مصمم بود تا اینکه پارسال یه دختر سر راهش قرار گرفت و هر چیزی که من محدود کردم او بهش داد و به او توجه میکرد ولی الان خود این اقا هم از کاری که کرد پشیمان است و همه چیزش را از دست داد البته خیلی صمیمی هم نشدند.ولی مقصر را من میداند و میگویداگر به من بیشتر توجه کرده بودی شاید هیچکدام از این اتفاقات نمیافتاد من به تو یک احساس یه طرفه داشتم من حتی این سال یبار هم به این اقا زنگ هم نزدم ولی با تمام وجود دوسش داشتم ولی الان میگوید که حس خوبی نسبت به هیچ زنی ندارم از همه شان میترسم .پشت در کلاس هایم می آید و در این سه ماهی که ازش بی خبرم دو بار یه شماره ناشناس زنگ زد ولی حرف نمیزد .یا وقتی من را در دانشگاه میبیند خیلی مشتاقانه به من نگاه میکند ولی بار اخر به من گفت ازت بدم میاد و این رفتارا بعد از تموم شدن رابطمون بود و این حرف.و من موندم که با این همه دلتنگی و این رفتارا که تعبیرشون برام سخته میشه کمکم کنید .ممنون میشم

  5. Alone says:
    text for dislike(2) text for like(0)

    من الان دقيقاً تو يه رابطم ك بايد تموم شه و ميدونم ك طرفم لياقتمو نداره و اصلاً منو درك نميكنه اما احساساتم مانع ميشه.شايد بيشتره بيست بار تو اين دو سال ازش دروغ و خيانت ديدم اما هربار از ترسه از دست دادنش بخشيدمش و الان مثه چي پشيمونم.واسم دعا كنيد ك احساسم تموم شه مرسي

دیدگاه خود را بنویسید: (توجه: برای درج بک لینک و تبلیغات با آی دی kamranzxc در تلگرام تماس بگیرید)

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *