چطور کسی که عاشقش بودید را فراموش کنید

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (163 امتیاز, میانگین: 3٫62 از 5)
Loading...

مطالب مرتبط

2,853 دیدگاه

  1. Mi says:
    text for dislike(15) text for like(44)

    تو دانشگاه با دختری آشنا شدم شمارشو ازش گرفتم هر روز باهاش از طریق واتساپ حرف میزدم و قرار میزاشتیم میرفتیم بیرون همو میدیدم دو سال اول دانشگاهو باهاش زندگی کردم خیلی خوشحال بودم از بودنش قصدم این بود باهاش ازدواج کنم تا اینکه دیدم بعد از دقیقا ۲ سال کم کم داره سرد تر میشه بهش زنگ میزد جوابمو نمیداد یا میداد خیلی دیر جواب میداد منم زیاد جدی نگرفتم چون سرکار بود میگفتم سرش شلوغه خونه ام میومد میگفتم میخواد حتما استراحت کنه تا یه روز کلا از زندگیم رفت بیرون اون موقع هیچ وقت دلیلشو ندونستم نشستم به التماس کردنش اما اون هر دفعه منو پس میزد و دلم بیشتر میشکست دیگه خودمم گذاشتمش کنار و کاری بهش نداشتم با اینکه واسم سخت بود ولی کم کم داشتم فراموشش میکردم تا اینکه روزای اخر دانشگاه فهمیدم که دوساله با یکی از پسرای کلاسمون که رفیقمم بود دوست شده دقیقا همون روزا که سرد شده بود باهام با اون دوست شده بود داشتم فراموشش میکردم ولی چون الان فهمیدم که بهم خیانت کرده و هیچی بهم نگفته بود و یادم میاد که هر روز کارم التماس بود اون با یکی دیگه وارد رابطه شده بود خیلی دلم شکست وخرد شدم و همش دنبال انتقامم نمیدونم باید چیکار کنم

    • جواد says:
      text for dislike(57) text for like(24)

      دختراهمه اینجورن نمیشه رو حرفشون حساب کرد ۶ماه با یکی زندگی کردم قرار بود طلاق بگیره بعد ۶ماه کلا رابطشو قط کرد بی دلیل میدونم خیانت کرده بهم خودش میدونه هیچکی اندازه من دوستش نداره

    • Ali says:
      text for dislike(6) text for like(106)

      بزرگترین انتقام اینه که فراموشش کنی .اون کسیو از دست داده که خالصانه دوستش داشته .

  2. مریم says:
    text for dislike(14) text for like(42)

    دیشب.بعد نه ماه رابطه.ب خاطر ی شوخی جدا شدیم.گفت دیگه دوست ندارم انگار فقط میشناسمت مثه صاحب ی بقالی

  3. samane says:
    text for dislike(7) text for like(25)

    دوس دارم یکم دردودل کنم شاید احساس بهتری داشته باشم
    من واسه ی اولین بار بود که به یه پسر علاقه پیدا کرده بودم اولین پسری بود که وارد زندگیم شد ۶٫۶٫۹۶ عقد کردیم من باهیچیش ساخته بودم ولی خیلی اذیت شدم اهل چاقو کشی بود و… دیگه از چشم افتاده ولی به این وجود هر شب کارم گریه اس خیلی سخته فراموش کردنش من خیلی دوسش داشتم ولی اون لیاقت نداشت الان ۵۰ روزه که باهاش حرفم نزدم خیلی دلم تنگ شده واسه صداش بعضی وقتا تماسامونو گوش میدم
    ولی تصمیم جدی دارم واسه طلاق کاش همه چی خوب شه بتونم جدا شم
    هیچوقت نمیتونم یکی دیگرو وارد زندگیم کنم چون اون همیشه تو قلبمه

  4. عاطفه says:
    text for dislike(1) text for like(17)

    سلام
    ۲۲سالمه و دختر هستم
    چند سال پیش توی یه گروه علمی عضو شدم و طبق کانالایی که قبلا عضو بودم یکی از ادمین سواال اعضا رو توی گروه میگذاشت و چون این گروه هم فقط یه نفر سوالاتشو میپرسید فکر کردم جریان اینجوریه پی وی اون شخص پیام دادم و گفتن نه سوال خودشون هست ،اولش توی گروه به سوالا جواب داده می شد اما کمکم گروه از هدفش خارج شد و منم لفت دادم که اون شخص امد پی وی من و ادرس کانالشو بهم داد جویا شدم که چرا اینکارو کردن گفتن دلیل خاصی ندارم سر بزنید میبینید که کانال شخصی ای نیست سر زدم دیدم درسته کانال جالبی بود عضوش شدم اون اقا کمی منو به وجد اورد و باهاش صحبت کردم در مورد مساعلی که ذهنمو مدت ها درگیر کرده بود و مدتی بود که از نماز خوندن هم فاصله گرفته بودم و ناراحت بودم و ایشون با هوش معنوی بالایی که داشتن تفکرات غیر منطقی منو تعدیل بخشیدن و از اون روز تغییراتی توی رفتار و اعمالم ظاهر شد سر هر نمازی ایشونو دعا میکردم. کمکم که بحثامون تموم شد ایشون از علایق و اهدافشون به من گفتن و گفتن چقدر به حرفشون علاقه دارن و غیر از این چقدر بچه ها رو دوست دارن و علاقه وافری برای تشکیل خانواده داشتن و نظر منو جویا شدن و من گفتم که فعلا زود میدونم چون هنوز خیلی احساسی با این مسائل برخورد میکنم و امادگیشو توی خودم نمیبینم علاوه بر اون قصد ادامه تحصیل و مشغول شدن در کاری رو دارم، گذشت تا اینکه یه روز حرفاشون امد به ذهنم و خیلی به صحبتاشون فکر کردم دیدم هم روشن فکری بالایی دارن هم ادم مذهبی و باهوشی هستن ، خانواده تحصیل کرده ،موقعیت اجتماعی خوب تقریبا تمام معیارای منو داشتن و منم دوست داشتم فردی توی زندگیم باشه که منو به تکاپو بندازه و باعث رشد من از بسیاری جهات بشه صحبتایی که داشتیم نشون دهنده علایق مشترکی بود و فکر میکنم تفاهم خوبی بتونیم با هم داشته باشیم چون میتونیم شرایط هم رو تحمل کنیم و ایشون برای من جذابیت های بالایی دارن. بعد دوسال تقریبا بهشون گفتم همو ببینیم تا بهتر باهم اشنا بشیم ولی از قضا توی دو شهر متفاوت بودیم و امکانش برای ایشون نبود و بهم گفتن الان شرایطتشون عوض شده و میخوان فعلا دنبال اهدافشون برن وشاید تا یکی دو سال دیگه هم جور نشه گفتا فعلا زود میبینن که بخوان ازدواج کنن هر چند ازدواج رو مانع پیشرفت نمیدونن ولی شرایط ایشون پیچیدگی های خاص خودشو داره. من در مورد حرفه ایشون تحقیق کردم در مورد پیچیدگیهایی که گفتن اطلاع کامل دارم و درکشون میکنم ولی از ایشون خیلی خوشم امده و دوست ندارم از دست بدمشون

  5. B.H says:
    text for dislike(25) text for like(45)

    من یه قاتلم !
    احساس یه نفرو کشتم
    بعد از یکسال و هفت ماه، درست زمانی که بهم وابسته شده بود رهاش کردم…
    بهش گفتم قرار نبود بهم وابسته بشیم
    گفت دل‌بسته چی؟ 🙂
    دلم هزاااررر تیکه شد ولی کاری از دستم برنمیومد
    هرشب دارم خوابشو میبینم
    هنوز صداش توی گوشم میپیچه
    دلم میخواد روی زمین نباشم تا از این عذاب وجدان راحت بشم
    میدونم هیچوقت اینو نمیخونی ولی باور کن چنین قصدی نداشتم… شرایط منو مجبورم کرد
    لطفا منو ببخش ..‌.
    #

  6. عاطفه says:
    text for dislike(10) text for like(14)

    من دختر بیست و دو ساله ای هستم
    چند سال پیش با اقایی تو گروه علمی تلگرام اشنا شدم که عکساشون رو هم برام فرستادن و کاملا تو حرفاشون صداقت داشتن چون در موردشون تحقیق کردم.من اون موقع ایشون رو نپذیرفتم ولی بعد دو سال بهشون دل مشغولی پیدا کردم بهشون گفتم اولش پذیرفتن ولی بعد گفتن فعلا قصدشو ندارن و دنبال اهدافشونن هر چند این مسئله رو مانعی برای ازدواج نمیدونن اما برای ایشون پیچیده تر هست ،و شما هم دختر با حجب و حیا ونجیب و با شعور و درک بالایی هستید و قطعا خیلی از اقایون شاید دوست داشته باشن با شما ازدواح کنن

    فکر کردم این قسمت حرفشون که گفتن اینا رو مانعی نمیدونن رو روی منظور گفتن چون زمانی که ایشون قصد و علاقه ازدواج داشتن برای من رسیدن به اهدافم خیلی مهمتر از ازدواج بود و نمیخواستم اون موقع درگیر احساسات بشم چون قبول شدن تو رشته مورد علاقم کمی سخت بود و از طرفی هم دنبال این بودم که مشغول به کار بشم، البته اوشونم تشویق کردن اما براشون خیلی قانع کننده نبود. و همون روزم این حرفو به من زدن.

    به هر حال

    چون ایشون اینجوری صحبت کردن خانوادم گفتن بهتره فراموششون کنی
    من باید چی کار کنم
    قصد من لجبازی با خودمو خانوادم نیست دلایل هر طرف قضیه رو نگاه میکنم منطقی میبینم اما نمیتونم منکر احساساتم به این اقا بشم
    دوست ندارم طوری جلوه بدم که من ولکن ماجرا نیستم من الان هیچ ارتباطی با این اقا ندارم ولی تکلیف احساس من چی هست

دیدگاه خود را بنویسید: (توجه: برای درج بک لینک و تبلیغات با آی دی kamranzxc در تلگرام تماس بگیرید)

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *