ازدواج ، انتخاب یکی از مسیرهای سرنوشت

وقتی که صحبت از ازدواج و انتخاب همسر می شود ناخودآگاه احساس می کنم که مرحله سخت و خسته کننده ای در پیش است. شاید دلیل این که آن را سخت و دشوار می دانم این است که نیاموخته ام چگونه همسر ایده آل خودم را انتخاب کنم، شاید به وقایای زندگی آشنا نیستم و شاید به قول بزرگترها سرد و گرم زندگی را نچشیدم.
اما، با آن که از مزایای ازدواج مطلعم و به آرامش نسبی و شگفتی های روحانی و احساسی آن اعتقاد دارم، تصور می کنم، ازدواج، انتخاب یکی از شاه راه های سرنوشت است و انتخاب نابه جا و اشتباه در این زمینه نتایج بد و ناگواری بر جای خواهد گذاشت. بنابراین برای رسیدن به انتخاب درست و ایده آل، هوشیاری و آگاهی و چشم انداز مدبرانه ای لازم است تا بتوانم تمام اثرات مثبت و منفی زندگی با همسر مورد نظرم را در جوانب مختلف و زمان های متفاوت بررسی نمایم.
به نظر من پیوند زناشویی به معنی سهیم شدن فرد دیگری از جنس مخالف با گذران زندگی ام است که تحت تاثیر حضور او تمام برنامه ها و اهداف شخصی و عمومی من، تصمیم های بزرگ و کوچک زندگی ام، روابط خانوادگی و عمومی ام، موقعیت های تحصیلی و شغلی و اجتماعی و موفقیت ها و پیشرفت هایم متحول خواهد شد.
اگر بخواهم به درستی زندگی کنم و آداب زندگی زناشویی را به جا آورم و به قوانین تعریف نشده! اما قابل انتظار احترام بگذارم، ناگزیرم که نظر، عقیده و باورهای همسرم را در اتخاذ تصمیماتم شریک نمایم و هم پای خواسته و توان او حرکت نمایم و هنگام درماندگی به احترام او بمانم تا مشکلش رفع شود و هنگام پیشرفت و موفقیت خود را به او برسانم تا از وجود من آزرده نشود و احساس شرم نکند.
همین تصورات و نوع نگاه من است که موجب می شود تا رفتار و اعمال، سطح اجتماعی، شغلی و تحصیلی و خانوادگی طرف مقابل و چگونگی تصورات و نوع خواسته ها و توقعاتش از زندگی زناشویی و نحوه تربیت خانوادگی و اجتماعی او، برای من مهم باشد زیرا زندگی و آینده من را تحت تاثیر قرار می دهد!
به همین دلیل است که وقتی صحبت از ازدواج می شود احساس ناخوشایندی به من دست می دهد زیرا هنگامی که به توقعات اطرافیان و جنس مخالف در دنیای امروز فکر می کنم، این گونه تصور می کنم که معیارهای اولیه طرف مقابل من در موضوعاتی معنا شده است که متاسفانه با معیارهایی من تفاوت عمده ای دارد. نمی دانم افکار من رویایی است یا توقعات طرف مقابل سطحی نگر؟! اما این را می دانم که من همیشه باطن را می بینم و ظاهر را بر حسب آن معنا می کنم، خواه آن ظواهر زیبایی باشد، خواه ثروت و خواه مقام یا تحصیلات!
معیار دختران و پسرهای جوان و خانواده های آن ها معمولا بعد از نجابت و پایبندی به مذاهب، سطح تحصیلی و شغلی و مالی آن ها است و به ظاهر و زیبایی هم توجه خاصی می شود. معمولا این شرایط در اغلب موارد برای یک وصلت توام با رضایت دختر و پسر و اطرافیان کفایت می کند. شاید دلیل آن هم این باشد که فرصت و زمانی که برای انتخاب و شناخت طرف مقابل از سوی خانواده ها(مخصوصا خانواده دختر) گرفته می شود بیشتر از این بضاعت نمی کند یا این که مسایل دیگر کم ارزش هستند و به امید هماهنگی و تفاهم درگذشت زمان، نادیده گرفته می شوند.
اما آن چه را من معیار ازدواج می دانم این است که رفتار و طرز فکر طرف مقابل شبیه من باشد. عقاید و باورهای او با خواسته های من مغایرت نداشته باشد. او و خانواده اش از سطح بالای شعور و درک اجتماعی برخوردار باشند و ریشه خانوادگی شان با اصالت، فرهنگشان متمدن باشد. والدین او به عنوان مشاورهای اصلی همسرم، از تجربه و درایت کافی و مناسب برای یک زندگی خوب و ایده آل برخوردار باشند و تربیت خانوادگی و اجتماعی آن ها در موضوعات مختلف زندگی متعادل و منطقی باشد. دوستان و افرادی که با آن ها ارتباط نزدیک دارد در شان خودش باشند. در رفتار همسرم تعادل و هماهنگی حفظ شود و موقعیت و شرایط مختلف زندگی را به درستی درک کند. آداب و معاشرت اجتماعی و ارتباط جمعی قوی و جذابی داشته باشد. افکار و برنامه هایش واقعی، دست یافتنی و در مرحله اجرا باشند. فکر اقتصادی داشته باشد و در زمینه های متنوع فعالیت کند و سخاوتمند باشد. روحیه شاد و نگاه مثبت داشته باشد و در ارتباط با دیگران کم تر به معایب آن ها توجه کند. برای شرف و آبروی خود و خانواده ارزش قایل باشد و برای حفظ آن تلاش کند. عصبانی نشود و هنگام جرو بحث توهین و دشنام نگوید. با ادب و متین باشد و شرم و حیا را رعایت کند. مشتاق آرامش و محبت در زندگی باشد و میزان علاقه و محبت خود را در رابطه با من به زبان بیاورد و در رفتارش نمایان سازد. صادق، منصف با عدالت و خیرخواه باشد و به عقاید و باورهای دیگران احترام بگذارد و آن ها را مقدم بشمارد. خود او خانواده اش انسانیت داشته باشند و شرافتمند باشند. با یکدیگر با احترام صحبت کنند و برای هم ارزش قایل باشند. قدرشناس باشند و حد توقعات خود را بدانند.
مهم این نیست که سطح تحصیلی وشغلی و مالی ایده آلی داشته باشد، مهم این است که توانایی، لیاقت و ظرفیت رسیدن به این موقعیت ها را داشته باشد و در جهت رسیدن به آن ها صادقانه تلاش کند.
شخصیت و نحوه گفتار، کردار و افکار او برای من از زیبایی ظاهری اش مهم تر است و این که انعطاف داشته باشد و انتقاد پذیر باشد تا بتواند شرایط سخت و دشوار زندگی را تحمل کند و مشکلات را با ملایمت حل نماید.
همین مسایل است که از بروز اختلاف های عمیق و حوادث ناگوار جلوگیری می کند و موجب می شود تا فرد بعد از ازدواج راهش عوض نشود و عقاید و باورهایش به بیراهه نروند. در اداره زندگی و تربیت فرزندان و هدایت خانواده به مشکل نخورد یا همسرش به راهی نرود که در شان او و خانواده اش نباشد. اختلاف های خانوادگی و قهر و قطع رابطه ها کم تر می شود. موفقیت های دو نفره بیشتر و تکروی ها کم تر می گردد. اختلاف های عقیدتی، فرهنگی و نگرشی دیگر وجود نخواهد داشت و همه آن ها به گونه ای زندگی می کنند که مشتاق آن هستند.
عشق واقعی ثروت و مقام و موقعیت نمی شناسد، عشق واقعی آن است که بر اساس معیارهای واقعی و منطقی ازدواج شکل بگیرد و به علاقه تبدیل شود تا پایدار بماند. اگر کسی عاشق صداقت همسرش باشد دوام عشقش بیشتر است تا به خاطر موقعیت مالی و مقام او به وی ابراز علاقه کند.
درست است که معیارهای ازدواج من رویایی است و همه آن ها در وجود یک نفر جمع نمی شوند و یا اگر باشد احتمال دارد خصوصیات من را نپذیرد اما این مهم نیست، مهم این است که من بتوانم قبل از ازدواج (مراسم عقد و عروسی) سر فرصت و با دقت کامل این اولویت ها را در شخصیت طرف مقابلم و خانواده اش جستجو کنم و برای رسیدن به آن ها هوشیار باشم و با معیارها و خصوصیات ظاهری عوضشان نکنم.
این کار با دقت در خصوصیات طرف مقابل تا حدود زیادی قابل تشخیص خواهد بود و هرچه ارتباط در دوران آشنایی در شرایط و موقعیت های مختلف بیشتر باشد، شناخت بیشتری بدست خواهد آمد.
مسایل مربوط به ازدواج را نمی توان در یک مقاله چند صفحه ای خلاصه کرد و برای گفتن تمام جوانب آن نیاز به نگارش کتب متعددی است، اما این گونه مطالب و مقاله های مشابه موجب می شود تا در مورد این موضوع مهم بیشتر بیاندیشیم و با دقت بیشتری تصمیم بگیریم .
امیر دشتکیان
ABTIN.KIAN@YAHOO.COM
سلام اولا این مقاله دقیقا با الان من مطابقت داره که واقعا نمیدونم باید چی کار کنم اگر ازدواج کنم تمام برنامه های زندگیم به هم میریزه از طرفی این خواستگارا ول کن نیستن از طرفی مشکلات زیادی دارم که هیچ کس نمیتونه کمکم کنه از طرفی نمیتونم به این وضعیت ادامه بدم ولی شاید باورتون نشه من فقط عنوان مقاله رو خوندم چون تحمل و توانایی خوندنشو رو نداشتم اصلا نمیدونم باید چی کا رکنم اگه بدونید چقد ررد کردم و ناراحتم نیستم چون اهدافم مهمترن ولی الان وضعیتم یه جوریه اگر به اینم بگم نه میدونم کاسه کوز هام به هم میخورم
ببخشید میتونم ازتون خواهش کنم این قدر رومانتیک به زندگی نگاه نکنید من اصلا از سبک قلمتونم حالم بهم میخوره هر دقیقه هم ایمیل میزنید اه بدم میاد از ادمهای رویایی
سارا خانم سلام
خیلی کوتاه می گم، خونه ماشین و … تا نیست مهمه و وقتی که هست عادی می شه. اما اونچه که قرار باهاش زندگی کنی طرف مقابلته هیچ وقت نمیتونی از سکست لذت ببری احتمال خطا در زندگیت بالا می ره
به جایی می رسی که وقتی اسمت رو هم صدا می کنه ته دلت چندشت می شه
چرا که می فهمی هم می تونستی خونه بخری و هم ماشین و … ولی نتونستی عشقی رو که بهش نیاز داری رو ایجاد کنی
همه می گن عشق عادی می شه ولی اینطور نیست عشق تبدیل به یک پشتوانه می شه که ناخداگاه ازش برداشت و استفاده می کنی . همین لطفا خوب فکر کن فقط به خودش .
با متنی که “آتیش دختر” نوشته بود کاملاً موافقم… ازدواج در ایران با قوانین ضد زن و یکطرفه به نفع آقایون یعنی پایان زندگی برای دخترا… مجرد موندن برای زنان تحصیلکرده و با سطح درآمد خوب که نیازی به آقابالاسر ندارند ، مناسبترین گزینه است.
salam man bes bale goftam na bekhoda vase mashino polesh nemigam ina vasam mohem nabodan bodan,vali vase ppakish bsh bale goftam hes kardam kasie ke mishe besh etemad kard va hes kardam to rozegare alane ma in kheyli moheme,doroste asheghesh nashodam hanoz vali hes mikonam ijad mishe.2a konid vase khoshbakhtim
سلام …. به من بگو چرا عشق من که هم اسم شماست جواب رد داد … به هر طریقی بهش ثابت کردم دوستش دارم نه برای سکس نه برای عروسک بازی …برای زندگی میخوامش
سلام.
من با “بهار” موافقم .
ما خانوما وقتی که حرف دلمون منفی هست درستش اینه که به طرف مقابل و بقیه بگیم .ما هنوز تو یه آره و نه گفتن واقعی مشکل داریم (چه شود …..!)
تو زندگی واقعی همه چی مهمه پول در اندازه کافی ،محبت در اندازه لازم،عشق محبت،خانواده،تحصیلات،شعوروس و…
مهم ها در اولویت و بقیه به ترتیب ارجحیت طبقه بندی میشه.به نظر من اولین اولویت همون محبت هست البته از نوع حقیقی اش که نیاز بسیار مهمی است که اگه برآورده نشه متاسفانه کل خانواده متضرر میشن.و همینطور نسل اندر نسل می چرخه و کسی هم متوجه نمی شه که چی نیست!
بهار خانم گل بخونه…پاسخ خیلی مشخصه دوستت نداشته (یک طرفه بوده)
سلام به نظر من مقاله خوبی بود یعنی میشد آدم همچین شوهری داشته باشه یا فقط تو رویاست. شوهری دارم که قبل از ازدواج و بعد از ازدواج و تاقبل از بچه دار شدن آنقدر ادعای عاشقی می کرد که فکر می کردم تو دنیا هیچ کس انقدر عاشق همسرش نیست روزی ۳۰ بار کلمه دوست دارم رو به من می گفت انقدر میگفت که زده می شدم و ازش خواهش می کردم کمتر بگه، بگذریم از این حرفا که بعد از بچه دار شدن خیلی خیلی کم ابراز علاقه می کنه، خیلی خصیصه از خصاصتش رنج می برم به حدی که آرزوی مرگ می کنم حالا خدا را شکر می کنم خودم شاغلم دستم به دهنم می رسه . بعضی وقتا از ازدواج باهاش احساس پشیمونی میکنم با اینکه در این دو سال که ازدواج کردیم هم خونه خریدیم هم ماشین. اگه می تونید لطفاً دلداریم بدید.
به نظر من که خوبی یا بدی ازدواج اول به طرز رفتار و مایه گذاشتن خودتون بعد طرفتون بستگی داره.راستش ما ایرانیها همش توقع داریم بدون اینکه خودمون هم نگاه کنیم من واسه طرفم چیکار کردم؟
همه میگن مردا چرا دنبال سکسن زنها پول و رفاه؟ خوب این طبیعته اکثر اونهاس سعی کنید جای جنگیدن بپذیرید ادمها دنبال به دست آوردن چیزهایی هستن که ندارن.من یه دخترم که خونوادم از نظر مالی خیلی خوبن واسه همینم تو انتخاب نامزدم به پول در این حد فکر کردم که بتونه زندگی معمولی رو بگردونه دیگه دنبال خونه داشتن و…نبودم
نگاه کردم ببینم دوسش دارم؟ارزش داره؟مثل خودم پاک زندگی کرده؟حتی به اینکه دلم میخواد و میتونم نیازهای جنسیشو براورده کنم هم فکر کردم .خوب من هم یه آدمم که این نیاز جنسی رو دارم و خودمو تا روز عقد پاک نگه میدارم یعنی تا ۲۵سالگی.پس اگه به شوهرم این کششو حس کنم هم نیازای اون براورده میشه هم خودم.این چه ایرادی داره؟