مادرم ، لطفا بر سرم منت مگذار!

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (1 امتیاز, میانگین: 5٫00 از 5)
Loading...

مطالب مرتبط

25 دیدگاه

  1. یه مرد متاهل says:
    text for dislike(1) text for like(0)

    آهو خانم ؛ وقتی که شما میگید فوق را گرفته اید و میخواهید دکتری بکیرید یعنی اینکه حداقل ۲۵ ساله هستید این سن شاید برای جوانهای این دوره زیاد نیست ولی برای مادران و پدران که جوانهای قدیم هستند سنی بوده که حداقل ۲ تا بچه داشتن ؛ ریشه این اختلاف از اینجا ناشی میشه ؛ من توصیه میکنم اولویت شما رفتن به سر یه کار و بدست آوردن استقلال مالی باشه در چنین شرایطی فرصتهای بیشتری که مطابق سلیقه شما خواهد بود برایتان ایجاد میشه و میتونید با یک تیر دو نشان را بزنید ضمن آنکه بخشی دیگری از واقعیتهای جامعه را خواهید شناخت و واقع بین تر خواهید شد ؛ از طرفی ممکنه دیدگاه والدین شما این باشه که شما میخواهید با مطرح کردن ادامه تحصیل به نوعی خودتان را سرگرم کنید و توجیهی برای ازدواج نکردن خود داشته باشید پس بهتره : اولا به فکر کار مناسب و استقلال مالی باشید . ثانیا از فرصتهایی جدیدی که برایتان پیش می آید استفاده کرده انتخاب مناسبتر را انجام دهید . ثالثا بعد از ازدواج در کنار کار وزندگی مشترک به فکر گرفتن دکتری باشید . ( با آرزوی موفقیت )

  2. یه مرد متاهل says:
    text for dislike(0) text for like(0)

    آهو خانم منو ببخشید ، در ابتدا من متوجه نشده بودم که شما در حال حاضر کار میکنید ؛ به هر حال من اون بخشی رو که مربوط به کار کردن و رسیدن به استقلال مادی بود را در همین جا از نوشته قبلیم فاکتور میگیرم و برای شما مجددا آرزوی موفقیت میکنم .

  3. نوید says:
    text for dislike(0) text for like(1)

    نبود آموزش نبود تعلیم و تربیت درست ، نگاه به تجربیات گذشته که تاریخ انقضای انها گذشته همه و همه از مشکلات ماست ، توی عمرمون یکبار باهامون هنگام بزرگ شدن از بچگی به نوجوانی ، نوجوانی به جوانی ، جوانی به … باهامون صحبت نکردن فقط دادن خوردیم بدشم تا چیزی گفتیم در جواب گفتن پرو شدین شما اگه اینکارو براتون نکرده بودیم الان ….

  4. یه مرد متاهل says:
    text for dislike(1) text for like(0)

    من هم مثل تمام جوانهای زمان خودم و جوانهای حال حاضر جامعه با سوء رفتارهای خانواده ام دست به گریبان بوده ام و این مسائل رو که آقا نوید میگه با تمام وجودم لمس کردم اما وقتی که هیجده ساله شدم به این نتیجه رسیدم که تنها راه برون رفت از این مشکل کسب استقلال مالی در عین زندگی کردن در خانواده است ؛ کار کردم ؛ در آمد بدست آوردم ؛ در رشته مورد علاقه ام به دانشگاه وارد شدم ؛ در ۲۳ سالگی با دختری که خودم انتخاب کرده بودم ازدواج کردم ، بلافاصله پس از ازدواج زندگی مشترکم را بدور از دخل و تصرفات خانواده خود و همسرم شروع کردم و حالا خودم یه خانواده چهار نفره دارم که لحظات شیرین و خوشی را در کنارشان تجربه میکنم ؛ اینجاست که به برنامه ریزی که در ۱۸ سالگی برای خودم کردم میبالم ؛ راستش مطمئن هستم اگر قرار بود که اختیار زندگیم رو بدست پدر و مادرم بسپارم تا حالا یه پیر پسر بی دست و پای چهل ساله بودم نه یه مرد با داشته های فعلی .
    البته این رو هم بدونید که اوایل روزهاو شبهای بسیار سختی رو تجربه کردم ؛ چه شبها که تا صبح در حالیکه کف دستهام زخم شده بود در کارگاه فلزکاری کار کردم ولی در همان وقت شعف خاصی بخاطر حس بی نیازی به خانواده در من وجود داشت که همه دردها و مشکلات رو در من به فراموشی میسپرد . نتیجه وجود استقلال مالی واقعی در جامعه سنتی حال حاضر ما تاثیر بسیار زیادی در استقلال فکری ، توانمندسازی و تقویت اراده جوانان ما خواهد داشت که نهایتا منتج به رضایت از زندگی در آنها خواهذ شد .

  5. ساحل says:
    text for dislike(0) text for like(4)

    با سلام خدمت دوستان عزیز
    من هم از بی مهری پدر ومادرم بی بهره نبوده ام تا وقتی که ازدواج نکرده بودم گاهی فکر میکردم نکنه بچه ی پدر ومادرم نیستم وقتی کوچک بودیم مادرم من وخواهر وبرادرهامو تنبیه بدنی شدید میکرد حتی یکبار دست برادر کوچکم را شکست. با اینکه در۱۸ سالگی وارد دانشگاه شدم ودر ۲۲سالگی در یک اداره دولتی مشغول کار شدم وادم نسبتا موفقی در درس وکارم بودم ظاهرا هم دختر زیبایی بودم ولی مادرم همیشه بهم سرکوفت میزد وتوهین میکرد از این که بعد از اداره میخواستم بیام خونه دلم میلرزید توی کارهای خونه هم خیلی کمک مبکردم برای ازدواج هم هرکس میومد یه عیبی میگرفتند با اینکه خواستگارهایی هم داشتم وخودشون مانع ازدواجم میشدن ولی بهم سرکوفت میزدن البته اگه بشه اسمشو سرکوفت گذاشت مادرم اسممو صدا نمیزد مسخره ام میکرد و برام یه اسم گذاشته بود
    و وقتی بهم بد وبیراه میگفت باعث خنده ی دیگران میشد البته روی هر کدام از خواهر وبرادرهام هم یه اسمی گذاشته بود واونها هم بی نصیب نبودن چند بار براش ازحقوق خودم زیورالات گرانبها گرفتم تمام حقوقمو دادم که با من بهتر بشه ولی نشد وبلاخره خدا بهم رحم کرد ودرسن ۲۷ سالگی ازدواج کردم که البته سن بالایی نبود ولی برای من زندگی در خانه پدری مثل ۱۰۰سال گذشت با اینکه از نظر مالی اوضاع خانواده ام خوبه ولی هیچ کمکی به ما نکردن تمام جهیزیه ام را خودم خریدم خلاصه اگر همه ستمهای مادرم رو بخوام بگم یه کتاب میشه پدرم هم به کارهای مادرم اعتراضی نمیکرد که به خودش گیر نده .یاداوری اون خاطرات واقعا ناراحتم میکنه ووقتی مهربونی مادرهای دیگه رو میبینم دلم میگیره وخدا رو شکر میکنم که اون دوره ی سخت بچگی ونوجوانی راطی کردم. البته این حرفها رو من وخواهر وبرادرهام فقط میدونیم وچون غرور داریم پیش هیچ کی بازگو نکردیم وهمه فکر میکنن پدر ومادر ایده الی داریم حالا خودم مادرم وزندگی نسبتا خوبی دارم وعاشق بچه هام وشوهرم هستم وهر کاری مادرم با من کرده من عکس اونو انجام میدم مادرمو بخشیدم امیدوارم خدا هم اونو ببخشه واونهایی که مادرهای خوب وفداکار دارن خدا براشون نگه داره.

دیدگاه خود را بنویسید: (توجه: برای درج بک لینک و تبلیغات با آی دی kamranzxc در تلگرام تماس بگیرید)

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *