شوهر من مرد خوبی است اما مطمئن نیستم عاشق او باشم

و آن «اما» این بود که او دیگر شور و هیجانی بین خود و شوهرش نمیبیند و به همین دلیل دیگر مطمئن نیست که هنوز عاشق همسرش است یا نه. او گفت، «من شوهرم را بعنوان یک انسان میپرستم. او واقعاً مرد خوبی است و میدانم که خیلی خوششانس بودهام که او را دارم. هیچوقت نمیخواهم فرزندانم را از او محروم کنم چون آنها عاشق او هستند. درواقع، همه شوهرم را دوست دارند. و به همین دلیل است که اگر حس واقعیام را به کسی بگویم، همه تصور میکنند دیوانهام. وقتی به او نگاه میکنم، عشق را میبینم اما شهوتی حس نمیکنم. آن حس قوی ارتباط جسمی که قبلاً با او داشتم را دیگر احساس نمیکنم و نمیدانم اصلاً درست است که در ازدواجی بمانم که میدانم دیگر کششی به همسرم ندارم. میدانم شاید احمقانه به نظر برسد اما دوستان طلاقگرفته زیادی دارم که دوباره ازدواج کردهاند. وقتی آنها را کنار شوهران جدیدشان میبینم میفهمم که چقدر اوضاع برای من بد شده است، چون آنها آنقدر در شور و هیجان هستند که دستانشان را از دست هم خارج نمیکنند. عکسهای جذابشان را که در فیسبوک میبینم میفهمم که ازدواج خیلی متفاوت با آنهاست. شما اگر همسرتان را بعنوان یک انسان دوست داشته باشید اما بعنوان یک مرد عاشق او نباشید چه میکنید؟»
موضوع خیلی سنگینی بود و حس دلسوزی نکردن برای شوهر این خانم کار خیلی سختی بود چون واقعاً از او بعنوان یک شوهر وفادار و مهربان تعریف کرده بود. البته صفتهایی برای شوهرش استفاده نکرده بود و آنها هم جذاب، دارای جاذبه جنسی و وسوسهکننده و از این قبیل بود که زوجها وقتی عاشق هم هستند برای هم استفاده میکنند. حس این زن چندان غیرمتداول نیست. با رسانههای اجتماعی مثل فیسبوک و توییتر که چشم ما را به زندگی دیگران باز میکند، خیلی ساده ممکن است بین زندگی خودتان و دیگران مقایسههایی بکنید و به این نتیجه برسید که ازدواج شما دیگر به درد نمیخورد. اما چیزی که ما نمیفهمیم این است که در ازدواج همه چیز همانطور که همیشه به نظر میآید نیست. علاوه بر این، لازم نیست هیچوقت نگران ازدواج کسی غیر از خودتان باشید. و من فکر نمیکنم که تردیدهای این زن به معنی تمام شدن رابطهاش و برهم خوردن ازدواجش است زیرا هنوز میتواند روی مشکلاتی که عنوان کرده بود کار کند.
بدون اینکه اول همه تلاشتان را برای برگرداندن آن شور و هیجان به ازدواجتان و زنده کردن دوباره عشق با یک مرد خوب به کار گیرید، جدا شدن از او احمقانه است: این زن کاملاً مطمئن میگفت که قبلاً عاشق شوهرش بوده است و علاقه و احترام بسیاری برای او قائل بود. وقتی میخواست از او بعنوان یک شوهر یا پدر تعریف کند، از جملات تحسینبرانگیزی استفاده میکرد. چنین تعریف و تمجیدهایی از طرف زنها بسیار نادر است.
خوب این زن شوهری دارد که ارزش جنگیدن برایش را دارد و خودش هم خوب این را میدانست. همچنین میدانست که ترک کردن او اشتباه بزرگی است. به جز آن دوستانش که طلاق گرفته بودند و روابط پرهیجانی را دوباره تجربه میکردند، دوستان دیگری هم داشته که به زندگی او حسادت میکردند. این زن کاملاً مطمئن بود که قصد ترک کردن شوهرش را ندارد.
درست است که علاقهای هم به دنبال کردن یک ازدواج سرد نداشت اما نمیخواست شوهر به این خوبی را ترک کند. بنابراین بهترین کاری که میتواند بکند این است که دوباره شعله عشقشان را روشن کند و هیجان را به رابطهشان برگرداند. خوشبختانه در گذشته این شعله فروزان عشق بین آنها وجود داشته اما چند سالی است که این شعله خاموش شده است. اینطور به نظر میآید که چیزهایی که او همیشه در شوهرش تحسین میکند برایش جذاب و تحریککننده نیست اما چیزی که واقعاً متوجه نبوده این است که برای تغییر آن هم کار خاصی انجام نمیداده است. عقب نشسته و منتظر بوده است که هیجانی اتفاق بیفتد. و هربار که این اتفاق نیفتاده، مطمئنتر شده که دیگر عاشق همسرش نیست.
روشن کردن دوباره شعله عشق در ازدواج: اینجا میخواهم به چیزی اشاره کنم که مردم معمولاً کمتر درمورد آن حرف میزنند. بیشتر اوقات، وقتی آن زوجها یا ازدواجهایی را میبینید که در آنها وابستگی جسمی زیادی وجود دارد، یکی از این دو چیز در ازدواج آنها وجود دارد: یا رابطه جدید است و یا دو طرف تلاش و تعهد زیادی برای نگه داشتن آن شعله به کار گرفتهاند. صادقانه بگویم، همه معمولاً عقب مینشینند و منتظرند یکدفعه در رابطهشان آتشبازی شود. متاسفانه، این اصلاً واقعبینانه نیست. اگر مراقب نباشید، یکنواختی و پیشبینیپذیری زندگی روزمره شعله عشق را خاموش میکند.
خبر خوب اینکه، اگر واقعاً همسرتان را دوست داشته باشید، اگر کمی تلاش کنید آن شعله دوباره روشن میشود. مثلاً برای این زوج، هیچ چیز نمیتواند جلوشان را بگیرد که آخرهفتهها وقتی دونفره برای خودشان بگذارند تا بتوانند دوباره با هم ارتباط برقرار کنند. این هم چیز دیگری که افراد معمولاً نمیدانند: هرچه بیشتر رابطهجنسی با کسی داشته باشید، رابطهجنسیتان با او بهتر خواهد شد. نمیتوانید این قسمت زندگیتان را نادیده بگیرید و توقع داشته باشید بیشترین لذت را به شما بدهد. باید مدام روی آن تمرین کنید. برای روشن کردن این شعله، اول باید پایه آن را روشن کنید. زوجهای زیادی این کار را نمیکنند و بعد تعجب میکنند که چرا این شعلهها زود خاموش شدند. تصور من این است که اگر این زن، ارتباط جسمی با شوهرش و تفریح کردن با او را بالاترین اولویت زندگیاش قرار دهد، خیلی زود متوجه خواهد شد که شعله عشق و شور و هیجانی که میخواسته دوباره به رابطهاش برگشته است.
همسر عزیزم!
برای همه وقت هایی که مرا به خنده واداشتی
برای همه وقت هایی که به حرف هایم گوش کردی
برای همه وقت هایی که به من شهامت و جرأت دادی
برای همه وقت هایی که با من شریک شدی
برای همه وقت هایی که با من به گردش آمدی
برای همه وقت هایی که خواستی در کنارم باشی
برای همه وقت هایی که به من اعتماد کردی
برای همه وقت هایی که مرا تحسین کردی
برای همه وقت هایی که باعث راحتی و آسایش من هستی
برای همه وقت هایی که گفتی “دوستت دارم”
برای همه وقت هایی که در فکر من بودی
برای همه وقت هایی که برایم شادی آوردی
برای همه وقت هایی که به تو احتیاج داشتم و تو با من بودی
برای همه وقت هایی که دلتنگم بودی
برای همه وقت هایی که به من دلداری دادی
برای همه وقت هایی که در چشمانم نگریستی و صدای قلبم را شنیدی
به خاطرهمه این ها از تو ممنونم .
امروز بعد از کلی مشاوره خودم به مطب متخصص ارولوژی رفتم و ایشان برای همسرم سه جور دارو تجویز کرد و من هم برای راهنمایی بیشتر باید پیش یه مشاور که تخصص در امور سکس و زناشوئی دارد بروم تا حالا نمی دانستم که خودم هم در این مسائل مشکل دارم و تازه فهمیدم که من هم یه طرف قضیه بودم و همش با خجالت به قضیه نگاه میکردم. خیلی از کتابها و مقالات در مورد این مسائل حرفی به میان نیاورده اند. احساس میکنم امیدم به زندگی بیشتر شده و امیدوارم همسرم هم در راه درمان با من همکاری کنه چون دوست ندارم زندگی که با زحمت به دست آوردم و همچنین عشق او را از دست بدهم.
بسمه تعالی
سلام
باید در این مواقع فکر کنید اگر طرف مقابلتون هم چنین احساسی داشته باشه چه می کنید
و اینکه مراحل زندگی اول شناخت که بسیار هیجان انگیزه و باعث استحکام زندگی می شه و در این مرحله مردم سعی می کنن شباهت های بین خودشون رو پیدا کنن
در مرحله بعد که انسان واردش میشه دوره سکون هستش که باید هر دو نفر به راحتی از آن عبور کنند تقریبا در چند سال اول زندگی است.که انسان در این سالها باید برای زندگی تلاش بیشتری کند و خاطرات گذشته را مرور کند
یک خاطره در یک عروسی بودیم کنار من یک خانم نشسته بود معلوم بود که مجرد نیست و انگار دو تا بچه هم داشت توجه زیادی به عروس و داماد داشت تا در انتهای مراسم که عروس داماد با هم پای کوبی و فیلم های عاشقانه عروس و داماد وانتهای مراسم رسید خانم گفت :انسان هوس می کنه دوباره ازدواج کنه بعد به شوهرش گفت بیا دوباره ازدواج کنیم منم از این نوع مراسم می خوام
حالا حرف من این است لازمه اول زندگی شور و هیجان است و لازمه ادامه زندگی سکون و نگه داشتن داشته های زندگی است
جالب بود…
سلام.جالب بود.ناراحت میشم که میبینم زندگیهایی مشابه هم داریم.من عاشق همسرم نبودم.و خیلی ناخاسته این این ازدواج برام پیش اومد.همسرم بی نهایت دوسم داره .حتی راضیه دوس پسر داشته باشم ولی ازش جدا نشم.منم نمیخام جداشم.ولی ب هیچ وجه نمیتونه تحریکم کنه.احساس عشق بهش ندارم.البته ما هنوز دوران عقد هستیم. نمیدونم جیکار کنم.فقط میدونم زندگیمو تباه میکنم. ولی بخاطر موقعیت اجتماعی خانواده هامون مجبورم تظاهر به خوشبختی کنم.
من کس خای توو زندگیم نبوده که بگم بخاطر اون شخص سردم. فقط از لحاظ ظاهری همسرم ایده ال نیس. دوس داشتم همسرم زمخت و خشن تند و عبوسباشه.ولی این برعکسه. مهربون و نازک نارنجی .چیکااااااااااااااااااااار کنم خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
منم عقد کردم و از اول ازدواجمون به همسرم میلی نداشتمو چار استرس بودم.من به همسرم علاقه دارم.اونم منو دوست داره یشتر اوقاتکه پیش هم هستیم امابرخلاف زوجای تازه عقد کرده شورو هیجانمون خیلی تو رابطه کمه و خیلی وقتا شده کنار هم.میخواییم.ولی باهم رابطه نداریم.من خیلی میتزسم که بعد از ازدواج.هم وضع به همین منوال باشه نا گفته نمونه همسرم دچار اختلال خواب شده و خیلی تنت فشار کارای راه انداختن عروسیه و همش فکرش درگیره
قلبم میگیره. اصن به فکر ازدوا نیستم وقتی این مطالب رو میخونم. الان دیگه زندگی ها کلا مقایسه شده. یا جن…سی. نگاه به زندگی تعریف دیگه ای گرفته. گاهی اون قدر اوایل ازدواج عاشق و معشوق میشیم که بعد ها اگر کمی از اون برداشته باشیم فکر می کنیم دیگه اون شو هیجان اولیه نیست دیگه عاشق نیستیم!.
نمیدونم؛ انصافا زندگی کردن توو این دوره زمونه ای که مشاوره خیلی خوب شده راه درست ارتباط بهتره شده اما زندگی کردن توش سخت! چقدر میشه تحمل کرد!.
شاید تصمیم برای ازدواح نداشته باشم برای مدت ها وقتای این طور مسائل رو می بینم. وقتی می بینم علاوه بر تعهد خیلی فاکتورهای دیکگه ای که توو وجودت نیست و نیاز هم نیست که حتما داشته باشیش رو باید!! داشته باشی تا زندگیت خراب نشه! ادم رو به چاه ای می بره که دیگه چه چیزی نیازه برای یه زندکگی ساده!! ولی در عین حال کمی عاشقونه و مهربانانه!. وفاداری؟ حس آرامش دادن؟ تفریح کردن؟ چی؟
مردم دوست دارن تجربه های جدیدی و احساس کنن و این بزرگ ترین مشکل توو زندگیه. مقایسه یه زندگی با دوستان طلاق گرفته به هیچ وجه درست نیست. شور و هیجان گاذب همیشه وجود داره و بعد حس پشیمونی!
خداااااا چی میشه آخرش؟
از اولین روزی که همسرم رادیدم تاالان که دوسال از ازدواجمان گذشته است هنوز عاشق همسرم نشده ام وهمین مرا آزار میدهد درحالی که شوهرم ویژگی های خوب زیاد دارد.دیوانه شدم بخدا بین ما علاقه نیست ومجبور به ادامه هستیم ومجبورم خودم را عاشق جا بزنم در حالی که خدا میداند نیستم.
موضوع اینه که آقایون تو خونه خیلی بی ریختن.یه شلوار گشااااد لری و کردی بسیاااار زشت….میخوان زن با لباس زیر بیاد عشوه بریزه واسه یه شلوار کردی پوش….فکر میکنن خیلی جذابن تو اون شلوار!!!
یه عیبی هم ببینیم قبول نمیکنن که!هیچی بلد نیستن فقط ادعااااا….میگیم عزیزم عشقم فلان جات اینطوره..بیشتر مواظب خودت باش..میگه نه درسته تازه کلی هم بهش مینازه فکر میکنه هوس برانگیزه…. فقط اگه ما یه جاییمون یکم لاغر بشه نگاه تحقیر آمیز رو حتما دارن.