فلسفه عشق در روابط زناشویی

همسرم همیشه به من می گفت، “من تو رو دوست دارم ولی آن بیماری را دوست ندارم.” منظور او این بود که من را به خاطر آنچه که هستم دوست دارد نه آن فرد الکلی درونم. فرد الکلی درون من هم نمی توانست کسی را دوست داشته باشد. من آدمی خودخواه و سرد بودم. آنقدر غرق در اعتیاد درون خود بود که نمی توانستم هیچ محبتی به همسرم نشان دهم. افکارم تاحدی خراب بود که فکر می کردم این اوست که باید خودش را بیشتر وقف من کند.
اینگونه است که اجازه می دهیم احساسات و افکارمان، دوستداشتن ها و عشقمان را کنترل کنند. کسی که احساساتش او را کنترل می کند نمی تواند کس دیگری را دوست داشته باشد. متاسفانه، خیلی از ما نمی توانیم به خاطر احساسات منفیمان، کسی را به درستی دوست داشته باشیم. به خاطر همین است که می گویم کنترل اینکه چه چیز وارد قلبمان و مغزمان می شود خیلی مهم است.
در ازدواج هم خیلی از ما نمی توانیم به طرفمان عشق بدهیم تا زمانیکه می فهمیم این راهی که انتخاب کرده ایم تنها راه ممکن و بهترین راه نیست. احساسات باعث می شود چیزهایی در همسرمان ببینیم که موجب می شود به موشکافی او بپردازیم. اما موشکافی کردن احساسات و تجربه های همسر هیچ کمکی به این فرایند عشق ورزی نمی کند. اکثر زوج ها وقتی ادعا می کنند که همدیگر را دوست دارند، این دوست داشتن آن چیزی است که تصور می کنند، نه واقعیت. اینها عشق های دروغی و خودِ دروغی آنهاست. واقعی نیست.
اگر بخواهید کس دیگری را واقعاً دوست داشته باشیم، باید اول خودمان را دوست بداریم. دوست داشتن همسرمان یعنی چیزی از خودمان را به او بدهیم، درست است؟ عشق دادن است، بخشیدن است. واقعاً به همین سادگی. من فکر می کنم این دادن و بخشیدن را به همسرمان باید زمانی انجام دهیم که اصلاً میلی به آن نداریم.
روی دیگر سکه هم این است که نباید هیچوقت خودمان را تغییر داده و همانی شویم که همسرمان می خواهد. اگر اینکار را انجام دهیم، دیگر بیشتر به دلقکی شبیه و بسیار خسته کننده خواهیم شد.
باید طوری تغییر کنیم که همانی بشویم که واقعاً هستیم. قدرت ما برای عشق وزیدن بیشتر از آن چیزی است که به خودمان اجازه می دهیم. ما از اینکه خودمان باشیم آنقدر می ترسیم که سعی می کنیم همانی شویم که همسرمان می خواهد، حتی اگر اصلاً آن شخصیت را دوست نداشته باشیم.
دلیل اینکه خود واقعی شما با احساسات واقعیتان بیرون نمی آید، آن کوله بار احساسی یعنی خشم است. اگر به آن اجازه دهید، خشم و کینه سالهای سال در قلب شما می ماند، چون شما قادر نیستید ببخشید و فراموش کنید.
و وقتی که نمی بخشیم، چه اتفاقی می افتد؟ موجب خجالت، شرمندگی، احساس گناه، و عصبانیت می شود و ظرفیت عشق ورزیدنمان پایین می آید. واقعیت این است که نمی توان به طور کل فراموش کرد، اما می توان بخشید.
من شدیداً اعتقاد دارم که چیزی که در قلبمان تولید می شود به عمل می رسد. ظرفیت ما برای عشق ورزیدن برابر با صداقتی است که با خودمان داریم. شاید وقتی نمی توانیم همسرمان را ببخشیم، خیلی با خودمان یا با خدای خود روراست نباشیم. وقتی به طور کامل همسرمان را بخشیدیم، آنوقت دیگر زخم ها و صدمه های گذشته را احساس نمی کنیم. آزاد می شویم و کنترل احساساتمان دست خودمان می آید. رشد معنوی و احساسی ما آغاز شده و می توانیم عشق را با وسعت زیاد تجربه کنیم.
می بینید، واقعاً مهم نیست که دیگران چه فکری در مورد ما می کنند، آنچه مهم است این است که خودمان چه فکری درباره خودمان می کنیم. بخشش باعث می شود بفهمیم این قدرت را داریم که با کمک خداوند با احساساتمان کنار بیاییم. وقتی از ته قلب کسی را می بخشیم، آنوقت می فهمیم که خدا می خواسته ما چگونه باشیم و خودمان را دوست خواهیم داشت.
che khoobe ke adam ba eshghesh zendegi kone ta akhare omresh . man ye eshgh daram ke omidam ine ke be khodam berese
عشق واقعی خیلی قشنگ !!! و من همیشه خدا رو شکر میکنم که به من یه عشق و معشوق واقعی داده. و یه همچین عشقی رو واسه همه آرزو میکنم. و کاملا موافقم که آدم برای عاشق کسی بودن باید هر کینه ای رو کنار بزاره و همینطور تمرکز کنه روی خوبی های طرف مقابلش و اینجوریه که زندگی رو واسه خودشو اطرافیانش خوشگل ترمیکنه …
و ای کاش که همه ی عالم متوجه میشدن که کینه و نفرت جز اینکه ضرر برسونه به خود شخص و یا حتی اونو نابود کنه به هیچ دردی نمی خوره . با امید به روزی که هیچ کینه ای وجود نداشته باشه و همه دلها رو عشق فرا بگیره . ممنون از مردمان عزیز.
سلام
ایا کسی میتونه به من کمک کنه و پاسخ این سوالمو بده؟ مدتی هست در یک رابطه گیر گرده ام و تقاضای کمک دارم.
چطور میشه فهمید که آیا کسی را بخاطر خودش دوست داریم یا شهوت؟
سلام
هر طوری که میتوانی از همه لحاظ امتحانش کن تا مطمئن بشی بهش پیشنهادهای جور واجئر بده
تصور اینکه اشتباه کردم تو انتخاب داغونم میکنه از دوستام میخام کمکم کنن
من عاشق شدم اونم دیونم شد بارها واسه راضی کردنم حتی گریه هم کرد فقط یه همکار بودیم خیلی کم با هم حرف میزدیم هیچی نبود از جای هم شروع نشد هیچکی بر اونیکی نخ نداد یه روز فهمیدیم اره ماهم بی نصیب اززنجیرعشق نیستیم وقتی نبود بغض میکردم از این حسم کلافه بودم Y متاهل بود و من مجرد تصورشم دیونم میکرد کم کم فهمیدم اون حالش از من خرابتر ما ۱۰ دیرتر همدیگرو دیدیم ۴ سال ازم بزرگتر بود بخدا هوس نبود نابترین حسی بود که هرگز نداشتم میگن هر سخنی از دل برآید بردل نشیند … با کلمات نمیتونم بگم شاید ۵۰ تا ۶۰ روز حرف زدن بلاخره هردومون به این نتیجه رسیدیم که باهم باشیم میدونم احدی درکم نمیکنه به خدا رسیدیم تاهردومون راضی شدیم .بازی زندگی!!
فقط همصحبت هم بودیم همین هر بار که یه خاستگار میومد یا بیخبر رد میکردم یاباید بحثمون میشدهمش میگفت تو فقط مال منی فقط خیلی رو هم حساس شده بودیم …..زندگیم همیجوریه فکر اینکه با کس دیگه ای باشم ذیونم میکنه نمیخام زندگیش بخاطر من خراب بشه دیگه راضیش کردم که حرف ازدواجو نزنه
چیکار کنم /چیکار کنیم؟
sohyla سطح فکریت باعث بوجود اومدن چنین احساسی تو درونت میشه، شرط می بندم به غیر از تو با کسه دیگه ای هم رابطه داره، اگه نه پس از دستش بر نمیاد. اگه به زنش خیانت کرده به تو هم میکنه. مگه زنش عشقش نبود؟ اگه نه پس به بلوغ عاطفی نرسیده بوده. بهتره یه جستجو در مورد عشق و خیانت در همین سایت بکنی، خیلی چیزا برات روشن میشه.
سوهیلا داستانتو خوندم،حالا به توضیحاتم توجه کن…
اگه کمکم به این رسیدی که دوستش داری و اگه کم کم فهمیدی که اونم دوست داره اینو بفهم که این مرد سیاستی رو داره که خیلی ها دارن ، جوری اومده جلو که تو اینطور دیونش شدی .
نمی دونم رابطه هم داشتی یا نه ! چه کم چه زیاد فرقی نمی کنه ، فقط تصمیم به این که از بوسه شروع کنه کافیه.
من خیلی از دختر ها رو نصیحت کردم ، همشون هم به حرفم رسیدن.
ببین خواهرم ، اگه احساس می کنی به خواطر مسائل جنسی ، جلو میاد . بفهم که تو بد چاله ای افتادی.
سعی کن به عشق فکر کنی
عشقی که پاک و مال خودته ، مثل خودت پاک مونده و عشقتون با هم رشد می کنه
درست رشد می کنه
موفق باشی
من نمی تونم راحت از بد رفتاری دیگران بگذرم،میگن کینه ای هستی ولی بعضی حرفا ورفتارها رو واقعا” نمیشه بخشید…. الان همین مسئله با خواهر شوهرم پیش اومده نمی تونم ببخشمش و شوهرم اصرار داره که میدونم اون مقصره ولی تو ببخش ،میگم باشه ولی نمی تونم ونگران اینم که این موضوع توی رابطم با شوهرم اثر بذاره وعشقی که اینهمه جنگیدم تا به دستش بیارم رو خدشه دار کنه…