چطور یک رابطه شکست خورده را ترمیم کنید

خیلی وقتها روابطمان با شکست مواجه میشوند. اگر بخاطر کاری که یکی از شما انجام داده یا حرفی که زده، سوءتفاهمی اتفاق بیفتد، میتواند رابطه را با شکست روبهرو کند.
خوشبختانه چیزهای شکسته شده قابل ترمیم هستند. البته گاهیاوقات. وقتی رابطهای خاتمه مییابد، باید اول از خودتان سوال کنید آیا این رابطه ارزش نجات دادن را دارد؟ آیا واقعا میخواهید آن رابطه را ادامه دهید؟ آیا طرفتان همان کسی است که بخواهید با او بمانید؟ اگر اینطور نیست، پیشنهاد میکنیم برای ترمیم رابطهتان با او، وقت نگذارید.
از طرف دیگر، اگر برای دوستی و رابطه با آن فرد ارزش قائل هستید و آن رابطه برایتان اهمیت دارد، پس باید به هر طریق ممکن تلاش لازم برای ترمیم آن رابطه را صرف کنید.
سوال اینجاست که چطور باید این کار را انجام دهید؟ اولین کاری که باید بکنید این است که با آن فرد تماس بگیرید و بگویید که برای دوستی با او ارزش قائل هستید و دوست دارید که در این رابطه با او حرف بزنید. برای او توضیح دهید که میخواهید سوءتفاهمات را از بین ببرید، حال تقصیر هر کدام از شما بوده باشد. وقت مشخص کردن مقصر نیست، وقت آن است که درکتان را بالا ببرید و به هر راهی که شده برای برقراری یک گفتگو و ارتباط عمیقتر زمان بگذارید.
اول اجازه دهید طرفمقابلتان نظراتش را مطرح کند. کاری کنید که بفهمد نظراتش برای شما اهمیت دارد. این را خیلی واضح با گفتن، “واقعاً دوست دارم دوباره نظرت را در مورد این موضوع بدانم و قول میدهم که حرفت را قطع نکنم چون فکر کنم دفعه قبل وقت کافی برای اینکه همه حرفت را بزنی در اختیارت قرار ندادم” نشان دهید. با این روش، باعث میشوید طرف مقابلتان بفهمد که حرفهایش برای شما مهم است. وقتی حرفهای او تمام شد، نوبت شماست که پاسخ دهید.
اولین پاسخ شما باید این باشد که حرفهایش را کاملاً فهمیدهاید و به هیچوجه بعد از آن نباید از کلمه “اما” استفاده کنید. زیرا آوردن این واژه، بخش اول جلمهتان را منفی خواهد کرد. استفاده از کلمه “اما” نشان میدهد که واقعاً به حرفهای او گوش نمیکردهاید و فقط منتظر بودهاید که نوبت حرف زدن خودتان شود. میتوانید جمله اولتان را با چنین جملهای دنبال کنید: “چیزی که درمورد حرفهایت خیلی جالب است یا مهم است یا …” یا “حرفهایت کاملاً درست هستند و دوست دارم اضافه کنم که…”
از به کار بردن کلمات یا جملات منفیکننده مثل “چطور میتوانستی چنین کاری کنی؟” خودداری کنید.
یک روش خوب دیگر این است که سوال بپرسید: “نظرت درمورد اینکه فردا همدیگر را ملاقات کنیم و درمورد آینده رابطهمان حرف بزنیم، چیست؟”، “آیا میتوانی جزئیات بیشتری درمورد این موضوع مطرح کنی؟” و … سوالاتی که به باز کردن و روشن کردن هر چه بیشتر این سوءتفاهم کمک کند.
سعی کنید حرفهایتان را به طور کامل در این گفتگو مطرح کنید. گاهی اوقات وقتی هر دو طرف فرصت بیان همه حرفهایشان را به دست میآورند، خودبهخود مشکلات و سوءتفاهمات رابطه از بین رفته و رابطه ترمیم میشود. حداقل میتواند شروع خوبی برای ترمیم رابطه باشد.
وقتی همه اطلاعات لازم را در دسترس داشته باشید، راحتتر میتوانید یک راهحل برای داشتن رابطهای بهتر در آینده پیدا کنید.
سلام
خواهش میکنم کمکم کنید
من عاشق یه نفر شدم اونم همینجور برای خواستن همدیگه رو میخوایم ولی الان یکی رفته خودشو جای دختر زده و بهش گفته از زندگیه من و محمد مهدی برو بیرون ما میخوایم باهم ازدواج کنیم و از این حرفا اونم باور کرده و بهم میگه برو پی زندگیت
من باید چیکار کنم¿¿¿
سلام من با ی دختری اشنا شدم ک حدود ۴و۵ماهه باهمیم باهم خیلی خوبیم اما چند وقت پیش ب دلیل اینک مادر من بهش حرف زده و… این قصد ترک کردن من و کرده ب نظرتون چیکار کنم ک این موضوع ب خوبی و خوشی تموم بش منم ب این دختر برسم دوباره
خواهش میکنم کمکم کنید ایشالا مشکل شما هم حل بشه، من نازمدم ازم میخواد تغییر کنم ولی من خیلی بد کردم به حرفاش گوش ندادم ، الان میترسم رابطمون تموم بشه کمکم کنید خواهشاً چی بهش بگم که دوباره پی هم برگردیم؟؟؟
دخترا این قدر وابسته پسرا و سمت شون نرید…..فک می کنن چه خبره…بی محلی کنید بهشون زمان بدید….اگه نبودن تو نو احساس کنن بر می گردن….
عزیزم این کار درست نیست الان ۵ روزه نه زنگ نه پیام نه حتی رفتم پیش کسی که دوسش دارم شاید مجبور بشم ولش کن فقط ۱ روز وقت داره.اگه خبری ازش نشد بایه خداحافظی خوشحالش میکنم
لعنت ب عشقای امروز..دل نبندین بچه ها..ته این عشقای پنهونی هممون بازنده ایم 🙁
سلام
من و همسرم اولش همه چيز رو خيلي عاشقانه شروع كرديم ولي الان واقعا به بن بست خورديم
من يه تجربه ازدواج قبل از ايشون داشتم و ايشون نداشتند با هم ٦ ماه رفت و امد داشتيم تا من قانع شدم كه دوباره ازدواج كنم و بهم قول داد خوشبختم ميكنه و ارامش داريم تو زندگي
تا اينكه ازدواج كرديم و بعد از ٩ ماه رفتيم سر خونه زندگيمون اما ايشون خيلي از شب ها دير ميومدن خونه و منم بعد از تايم كاري ميومدم خونه كارام رو ميكردم و حوصلم واقعا سر ميرفت و عصبي ميشدم و وقت اومدن ايشون رفتار پرخاشگرانه نشون ميدادم و عدم رضايتم رو نشون ميدادم بعد از يه مدت تصميم گرفتم بيخيال بشم و به قول خودش الكي گير ندم بهش اما اخرين بار چنان دعوايي كرد و ناسزا به همه بزرگترامون داد و گفت ولم كنيد
الانم هرچي بهش زنگ ميزنم پيام ميدم يا جواب نميده يا خييييلي كم اونم جوري كه هي ميگه ديگه نميخوامت اونجوري جواب ميده
رفتم مشاوره گفت بايد باهاش حرف بزني عذرخواهي كني يه بار حضوري تونستم ولي ديگه اصلا حتي نميخواد منو ببينه
الان پسري كه به خاطر من جلو خانوادش وايساد خيلي راحت ميگه ديگه دلم باهات نيست ميگه بهتره جدا بشيم
من دوسش دارم اما از تحميل خودم به كسي به شدت بدم مياد ميترسم منم سرد بشم و كار به جدايي برسه و ازينكه دوباره مطلقه بشم ميترسم راستش
باباش يه خونه با پول خودش و خودمون خريد و زد به نام خودش الانم ميخواد خونه رو بفروشه و بهم زنگ زده كه با پسرش صحبت نميكنه و از من خواسته بهش بگم كه خونه رو خالي كنه و ميخواد بفروشه اون لحظه چنان فشارم افتاده بود و دستام ميلرزيد گفتم همه چي تموم شده اس
بهش رنگ زدم خواهش كردم برداره و بهم گفت ديگه نميتونيم زندگي كنيم
موندم چه كنم و چه عكس العملي نشون بدم
در ضمن همسر من براي تامين زندگي خيلي رو باباش حساب ميكرد ولي ازونجايي كه احساسم ميگه پدرش از من خوشش نمياد از زمان ازدواجمون ديگه بهش كمك نميكنه و به خاطر همين همسرم از زندگي كردن و روي پاي خودش ايستادن ميترسه