۷ درسی که زندگی به شما می آموزد

تحصیل موضوعی باارزش در جامعه به شمار میرود. در مدرسه تاریخ انسانیت را به شما آموزش میدهد و کمکتان میکند در زمینه کاری خودتان استاد شده و برای کار کردن در دنیای واقعی آماده شوید. بدون آموزش و تحصیلات خوب، دستیابی فرد به موفقیت دچار مشکل خواهد شد.
آموزشهایی که مدرسه و دانشگاه ارائه میدهد، با درسهایی که زندگی به اجبار به شما می آموزد قابل قیاس نیست. زندگی ما را به سمت موقعیتهایی سوق می دهد که خیلی وقتها باعث ویرانی ما میشود اما در عین حال به ما قدرت میدهد. خیلی وقتها بارها و بارها زمینمان میزند تا توانایی ما برای برخاستن دوباره را بسنجد. زندگی ما را تا مرز شکستن خم میکند تا استقامت و انعطافپذیری درونیمان را بالا ببرد. بله باید بجنگیم اما از طریق همین جنگیدنهاست که خواهیم درخشید.
همه ما در مسیر زندگی با موانعی روبه رو میشویم. زندگی هم مثل کلاس درس، هفت درس مهم به ما میدهد. رد شدن از این هفت آزمایش زندگی نیازمند عبور کردن از یکی، قویتر شدن و رفتن به مرحله بعدی است.
۱. درس دادن و گرفتن
هیچ چیز بدون عوض از شما گرفته نمیشود. این یعنی چیزهایی که از دست میدهید به طریقی جبران میشوند. از دست دادن همیشه همراه با فهمیدن بهای آن چیز است. مگر اینطور نیست که همیشه وقتی چیزی را از دست میدهیم چیز دیگری را بدست می آوریم؟ همیشه به دنبال از دست دادن چیزی، به طرق مختلف، چیزهای دیگری به دست می آورید. وقتی دری به رویتان بسته میشود، تنها کاری که باید بکنید این است که به دنبال دری باشید که به رویتان باز شده است.
۲. درس زمان و صبر
زمان میتواند بهترین دوست یا بزرگترین دشمن ما باشد. در زمان سختیها، زمان بسیار کند میگذرد اما وقتی از زندگی راضی هستیم، زمان مثل باد میگذرد. زمانبندی مهمترین چیز است. ارتباط زمان و صبر در وقت سختیها خودش را نشان میدهد: میخواهیم چیزی همان لحظه اتفاق بیفتد. اما زمان به ما یاد میدهد که باید صبور باشیم، خصوصیتی که میتواند رویکرد ذهنی ما را به کلی تغییر داده و زمان را به جبهه ما بکشاند.
۳. درس درد و ترس
این دو احساس هیچکس را از درس سختی که به آنها میدهد، رها نمیکند. طبق میل شما هم رفتار نمیکنند. البته ممکن است در فواصل مختلف برایتان اتفاق بیفتند اما همه ما گاهی گرفتار ترس و درد میشویم. راه فراری از درد نیست. باید روی دردهایمان کار کنیم، آنها را شناخته و در آغوششان بگیریم. اما به هر ترتیبی شده باید از ترس دوری کنید. از چیزی که میترسیم همیشه وارد زندگیمان میشود و به این تریتیب بدون اینکه بفهمیم به جای امکاناتمان ترسهایمان را نشان میدهیم. از تجربه درد نترسید، هدف آن را فهمیده و از آن برای بالا بردن سطح خودآگاهیتان استفاده کنید. اما تا جایی که میتوانید با ترس همراه آن مقابله کنید.
۴. درس هدف زندگی
همه ما در زندگی هدفی داریم اما خیلی از ما یا آن را پیدا نکرده ایم یا هنوز درمورد آن وارد عمل نشده ایم. وقتی طبق استعدادها، توانایی های ذاتی و علایق طبیعیمان عمل میکنیم، متوجه میشویم که موفقیت برایمان بسیار ساده تر میشود. به این ترتیب، به کاری که میکنیم عشق خواهیم ورزید. آنوقت دیگر به کارمان بعنوان یک شغل نگاه نمیکنیم، بلکه آن را ندایی میبینیم که صدایمان میکند. این درس به ما یادآوری میکند که برای زندگی کردن یک دلیل واقعی داریم که هم باید هدف زندگیمان را برآورده کند و هم امنیت مالیمان را. پس هر روز کار یا سرگرمیهایتان را برحسب استعدادهایتان انتخاب کنید.
۵. درس روابط
روابط حلقه اتصال ما به دنیای بیرون است. این ارتباطات ما انعکاس درونی ترین مشکلات، امیال و کمبودهای ما هستند. باید اینطور باشد که شریک زندگی شما، نیمه گمشده تان باشد اما شما را مجبور خواهد کرد روی تکه های گمشده درونیتان هم کار کنید. با روبرویی با چالشهای روابط، میتوانیم از ارتباطاتی سالم و دلنشین با اطرافیانمان و مهمتر از آن با خودمان لذت ببریم. ما میتوانیم با حل کردن مشکلاتی که در روابطمان ایجاد میشود، خودمان را تغییر دهیم. با تشخیص مشکلاتی که مداوم با دیگران برایتان اتفاق میافتد شروع کرده و بعد روی آنها کار کنید.
۶. درس ثبات و تغییر
ثبات و تغییر باید در تعادل باشند. ما نمیتوانیم دوره های تغییر طولانی را تحمل کنیم اما ثبات از این تغییرات ناخوشایند حاصل میشود. اما این اصلاً کار آسانی نیست، این تغییرات غیرقابل پیش بینی ما را از محدوده امنمان بیرون میکشد. رمز موفقیت در کنار آمدن با تغییر، درک این است که منطقه امن شما گروهی از موقعیتهای خارجی نیست بلکه یک محل طلایی درون شماست. باید بدانید که تغییر موقتی است و شما را به یک موقعیت ثابت میرساند.
۷. درس پیشرفت
نکته دیگه ای که درباره نظام آموزشی باید گفت (و رابرت کیوساکی هم تا حدی به اون اشاره کرده) اینه که تمام تلاش نظام آموزشی بر اینه که به افراد یاد بده «چطور برای پول کارکنند». تمام رشته ها از مهندسی و پزشکی تا کشاورزی و تاریخ و ادبیات نهایتا به شما کمک میکنند تا برای پول درآوردن کار کنید. به عبارتی «نیروی کار» تولید میکنند. تنها دو رشته تحصیلی هست که شیوه مخالفی در پیش دارن. یکی مدیریت مالی هست. این رشته به شما میگه: «پول چگونه برای شما کار میکنه» (نه اینکه شما برای پول کار کنید). رشته دوم مدیریت بازرگانی (و البته بهتره بگیم مدیریت کسبوکار) هست که به شما میگه : «چگونه پول و «نیروی کار» (همونهایی که سایر رشتهها رو خوندن) رو به نفع خودتون و برای خلق ثروت به کار بگیرید». به نظرم هر کس میخواد از بعد مالی و ثروت در زندگی موفق بشه باید یکی از این دو رشته اخیر رو بخونه. البته نه با این قصد که بعدا با اونها جایی استخدام بشه. بلکه برای اینکه از دانشش برای خلق و افزایش ثروت برای خودش و جامعهاش استفاده کنه.
نظر شما بسیار مفید بود ولی بنظر من ثروت واقعی بیشتر به صورت جمعی آفریده میشه مثلا مردم یه شهر یا یه کشور از تولید کنده های بومی حمایت کنن و از هر کالایی مشابه داخلی اون رو بخرند تا در نهایت نفعش رو همه ببرن
سمانه خانم. حرف شما در مقام نظر درسته. اما در عمل اجرایی نیست. یکی از مزیتهای این دو رشته که گفتم اینه که دید شما رو به روش های واقعی خلق ثروت باز میکنه و نشون میده شعارزدگی نه به اقتصاد کشور و نه فرد کمک میکنه. خلاصه بگم: رشد و رفاه اقتصادی در یک جامعه نتیجه رقابت بین تولیدکنندگان هست و نه ایجاد انحصار و تضعیف رقابت. انسانها ذاتا منفعت طلب هستند و مسئولین اقتصادی یک کشور به جای مقابله و زشت جلوه دادن این خصوصیت انسانی باید شیوهای رو به کار بکیرند که اون رو در جهت رفاه جامعه استفاده کنند. دوباره تاکید میکنم این دو رشته تحصیلی اینچنین چیزی رو به شما آموزش میدن.