فقر احساسی چیست و چگونه میتوان بر آن غلبه کرد؟

تعریف
فقر عاطفی یا احساسی وضعیتی است که وقتی فرد بدون بحران قادر به کنار آمدن با برخی موقعیتها در زندگی خود نباشد، ایجاد میشود. همه آدمها با مشکلات زندگی دست و پنجه نرم میکنند اما برخی نمیتوانند از نظر احساسی با بعضی موقعیتها کنار بیایند و به دنبال راههای فراری مثل موادمخدر و خوشگذرانی رفته یا به کل منزوی میشوند. وقتی فردی خود را در شرایطی سخت میبیند اما نه قادر به غصه خوردن است و نه ادامه زندگی، با فقر احساسی سر و کار خواهد داشت.
واکنشهایی که در زمان سختیها باید از آنها دوری کنید
۱. آزاد کردن احساسات — آنچه احساس میکنید با شرایط شما تعیین میشود.
۲. حمله کردن به دیگران — این نشان میدهد که شما اعتقاد دارید دیگران لذتهای شما را کنترل میکنند. سعی کنید ببخشید و بگذرید.
۳. منزوی شدن — این راحتترین راه ممکن است. ما باید با واقعیت روبهرو شویم، با آن کنار آمده و با آن رشد کنیم.
۴. شکایت کردن — این هیچ مشکلی را حل نمیکند.
۵. امیدتان را از دست بدهید – تصور کنید تا پایان عمر مشکلات با شما خواهند بود.
منابع فقر احساسی
۱. چرخههای خانوادگی حلنشده
وقتی خانوادهای به طریقی ناکارآمد با سختیها برخورد میکند، این عادات را به فرزندان خود نیز منتقل میکند. وقتی این بچهها بزرگ میشوند، آنها هم باید با این دست از مشکلات روبهرو شده و یاد میگیرند که یا به طریقی عاقلانه با این مشکلات کنار بیایند و یا همان عادتهای نسل قبلی خود را تکرار کنند. شکستن چرخههای بد خانوادگی امکانپذیر است اما باید مایل باشید کمک لازم برای تشخیص و غلبه بر آنها را دریافت کنید.
۲. چرخههای شخصی حلنشده
بسیاری از افرادی که دچار فقر احساسی هستند، تربیت خانوادگی بسیار قوی دارند اما خود درگیر چرخههای شخصی ناکارآمد احساسی هستند. این چرخهها باید تشخیص داده شده و سپس با کمک گرفتن بر آنها غلبه شود.
۳. ناآگاهی
به دلایل مختلف ممکن است فردی اطلاعات و آگاهی لازم درمورد نحوه برخورد موثر با موقعیتهای سخت را نداشته باشد. ازاینرو ممکن است بنا بر همان احساسی که آن لحظه دارند یا آنچه برایشان آسانتر است رفتار کنند. این افراد باید آموزش ببینند که چطور با شرایط سخت برخورد احساسی مناسبی داشته باشند.
غلبه بر فقر احساسی
درست مثل فقر مالی که با کمک مناسب میتوان بر آن غلبه کرد، فقر احساسی نیز همینطور است. اگر تصور میکنید که از نظر احساسی ضعیف هستید، مطمئن باشید که میتوانید به نقطهای برسید که از نظر احساسی متعادل و قوی باشید. در زیر به چند راهکار اشاره میکنیم:
۱. ببینید از نظر احساسی کجا هستید.
تازمانیکه از وضعیت احساسی خود آگاه نشوید، نمیتوانید کمک مناسب را دریافت کنید. از کسانیکه به آنها اعتماد دارید بخواهید نظرشان را درمورد وضعیت احساسی شما عنوان کنند. از اینکه شفاف باشید نترسید. با خودتان صادق باشید. وقتی بتوانید تعادل احساسی خود را به دست آورید، زندگی مفهوم تازهای برایتان پیدا خواهد کرد.
۲. دور و برتان را با آدمهایی که از نظر احساسی قوی هستند پر کنید.
رسیدن به تعادل احساسی فراتر از تئوری است. باید با آن روبهرو شوید. داشتن قدرت احساسی به این معنی نیست که در مواجه با مشکلات شکستناپذیر خواهید بود. به این معنی است که میتوانید غصه بخورید و باز دوباره به زندگیتان ادامه دهید. وقتی اطرافتان را با کسانی پر کنید که بتوانند احساساتشان را در مواقع سخت نشان دهند، میتوانید ببینید که تعادل احساسی واقعی چه شکلی است.
۳. ذهنیت قربانی شدن را دور بیندازید.
یکی از قطعیترین رفتارهایی که شما را از ثروت احساسی دور میکند، ذهنتیت قربانی شدن است. تازمانیکه قربانی باشید، نمیتوانید در موقعیتهای سخت کنترل امور را به دست بگیرید. به جای اینکه خود را قربانی ببینید، سعی کنید از این موقعیتها درس گرفته و سختیها را در آغوش بکشید. اجازه ندهید این سختیها بر شما حکمرانی کرده یا از شما سوءاستفاده کنند.
عزیز من ..تو هیچ وقت تنها نبودی ونیستی چون که خدا رو داری…….تموم این حالتهاییم که میگی همش تلقین…..پس به خودت تلقین نکن که اونو دوست داشتی……و اطمینان داشته باش که یه مورد بهتر در انتظارته…..پس به امید اون روز….
سلام دوستان .
بنا به گفته های شما من دچار فقر احساسی هستم .. من پسری خیلی احساسی هستم که بیشتر اوقات دوست دارم تنها باشم و منزوی هستم .. از این رو محیط اجتماعی رو دوست ندارم…
فکر میکنم کسی نمیتونه منو درک کنه و بیشتر رو به گوشه گیری و نوشتن شعرای احساسی آوردم .. خیلی زود رنجم و زود هم وابسته میشم… ممنون میشم اگه کمکم کنید..
سلام دوستان لطفا منو راهنمایی کنید به خدا بعضی وقتها از درد و غصه دلم میخواد بمیرم من دختری۳۰ساله هستم ومجرد خواستگاران زیادی هم داشتم اما به دلایل مختلف رد میکردم درواقعه در خودم این را نمیدیدم که بخوام با یک مرد زیر یک سقف زندگی کنم به همین زندگی مجردی خودم قانع هستم مشکل من خانواده ام هستن آنها اصرار زیادی دارنئد که من ازدواج کنم حتی شده که یک وقتهایی به خاطر این فشار قصد خودکشی هم پیدا کردم اما باز جلو خودم را گرفتم حقیقتا من احساس میکنم ئیگر تحمل زندگی کردن را ندارم از طرفی هم از بس بهم فشار آوردن و خواستگارانم راهم رد کردم مدتی است که خواستگار ندارم ولی خانواده همش به من سرکوفت میزنن دیگر نمیدان چکار کنم .این روزها فقط دعا میکنم که هرچه زودتر امام زمان ظهور کندیااینکه خداوندمرگ مرا زودتربرساند لطفا مرا راهنمایی کنید که چکار کنم
با سلام
دنبال یه مطلب بودم که اتفاقی با این سایت آشنا شدم و بازم خیلی اتفاقی نظرات داده شده توسط کاربران توجهم رو جلب کرد.
دوستای عزیزم من به عنوان فردی که در عرصه علم روان شناسی تحصیل کردم میخوام به شما یگم که هر فردی با نگاهخودش زندگی رو تفسیر میکنه نگاهی که توسط خانوادش پایه گذاری شده پس اینکه اینجا از دیگران طلب کمک می کنید امری عبث و بهتره بگم مخاطره آمیز تلقی می شه اگر نیاز به راهنمایی و مشاوره یا به عبارتی درد و دل دارید بهتره از افرادی کمک بخواهید که علم آن را داشته باشند. بهزیستی یه سایتی را برای مشاوره آنلاین در اختیار کاربران گذاشته می تونید از این استفاده کنید
moshaver.behzisti.ir
با تشکر