احساس تنهایی و انزوا

در مدرسه و دانشگاه، در جمع خانواده و دوستان، و یا حتی زمانیکه در کنار شخص مورد علاقه خود هستید، احساس تنهایی می کنید؟ چرا؟ پاسخ به چنین پرسش کلانی نیازمند صرف وقت، مطالعه، و اندیشه گری بسیار است که شاید تا این زمان چنانکه باید به آن پرداخته نشده است. اعتقاد کلی بر این امر استوار است که افراد کماکان در تمام سطوح زندگی خود دچار دغدغه ای متاثر از احساس انزوا و تنهایی می شوند. پرواضح است که این حس صرفاً مدلول کمبود عشق و محبت نیست. از منظر “نواندیشی” دلتنگی و جدایی از جمع بی معناست. این مطلب درست و سرراست بوده و نیاز به بنیاد نظری ندارد. با این وجود تعداد زیادی از افراد در شرایط مشابه از خود سوال می کنند که: “چرا من اینقدر احساس تنهایی می کنم؟”
در مقابل این افراد به هیچ وجه نباید بگویید: “من دقیقاً می دانم تو چه احساسی داری”. این پاسخ یک اشتباه بزرگ است! به نظر من این نگاهی تقلیلگراست چراکه تنها خود اوست که به وضوح می داند چه احساسی دارد و خیلی سخت می توان درک کرد که چرا یک چنین احساسی – آن هم به این شدت- در وجود او سکنی گزیده.
با این وجود گفتگو با افرادیکه خودشان در گذشته از تنهایی رنج می برده اند اما توانسته اند این حس را مهار کرده و موفق به مشاهده ی افق های گسترده تر زندگی شده اند، کمک شایان ذکری قلمداد می شود. علاوه بر این زمانی می توانید بر روی احساسات خود کنترل پیدا کرده و در راستای رفع تناقض های احساسی گام بردارید که منشاً بروز مشکلات را شناسایی کنید. مجرم اصلی می تواند یک رویداد بخصوص و یا مجموعه ای از حقایق ناهمگون در زندگی فرد باشند. از جمله این عوامل به موارد زیر بسنده می کنیم:
در واقع باید اعتراف کرد که این لیست نامتناهی است. تجربه ی تلخ نافذی که وجود فرد را آکنده از ندامت، چاوش، و چالش می کند نیاز به نظارت و تعدید حدود تمام و کمال دارد. این مسئله از نظر فردی از اهمیت بالایی برخوردار بوده و باید در برابر آن با احترام و همدلی واکنش نشان داد حتی اگر مشکل در نظر شما قدری کوچک و پیش پا افتاده جلوه کند. در این قسمت برخی از دلایل متداول ایجاد احساس تنهایی در جمع را مورد تحلیل و بررسی قرار میدهیم:
– احساسات حل نشده نسبت به دیگران
– اسرار موجود در زندگی
– احساس ناکامی و عدم موفقیت
– احساس پوچی و بی هدفی
– احساس بی کسی و بی همدمی
– بی کفایتی اجتماعی
احساسات حل نشده
صادقانه باید اذعان داشت که خانواده و دوستان جزء افرادی محسوب می شوند که می توانند بیش از سایرین بر روی فرد تاثیر گذاشته و شان و منزلت او را بعضاً به صورت فاحش زیر سوال ببرند. گاهی اوقات منبع ایجاد حس تنهایی حتی خودش هم نمی داند که مسئول به وجود آمدن یک چنین جوششی در طرف مقابل است. نیکوست زمانیکه فرد متوجه ایجاد کردن یک چنین شرایطی می شود، ترتیب یک گقتگوی صمیمانه و صادقانه را بدهد، کلیه ی کدورت ها را پاک کرده و تلخی تنهایی را در وجود او به شیرینی صمیمیت و دوستی مبدل سازد.
البته نباید فراموش کرد که فرد تنها و محزون می بایست به درستی درک کند که کلید رهایی از زندان احساسات منفی و مسموم در دست خودش قرار دارد. مردی را می شناختم که به مدت ۲۰ سال دچار یک اختلال روانی نسبت به یکی از همکلاسی های دوران دبیرستان خود شده بود و تا همین امروز هم این حس منفی را با خود یدک می کشد و قصد جدا شدن از آن را ندارد. زمانیکه از او پرسیدم دلیل این کدورت چیست حتی یادش نمی آمد که سر چه مسئله ای با دوست خود به مشکل برخورد کرده بود، اما متاسفانه از انزجار و تنفر نسبت به او دست بر نمی داشت.
احساس تنفر و سایر احساسات بیمار گونه زندگی افراد را به طور کامل خراب می کنند و سبب ایجاد تنهایی عمیقی در وجود آنها می شوند. با پروراندن این احساسات راه به جایی نخواهید برد. زندگی خیلی کوتاه است و آنقدر فوق العاده هست که نخواهید خودتان را در مرداب کینه و تنفر و تلخی اسیر کنید.
اسرار موجود در زندگی
چقدر غم انگیز است که نتوانید مشکلات را همانند موفقیت هایتان با اعضای خانواده در میان بگذارید. تنها نگرش های تک بعدی هستند که منجر به ظهور چنین تنهاییهای خود ساخته می شوند. اگر نزدیکان واقعاً برایتان ارزش و اهمیت قائل باشند، بالطبع همراهی و همدلی خود را اثبات کرده و در شرایط خوب و بد پشت شما هستند و همواره حمایتتان می کنند.
احساس ناکامی و عدم موفقیت
بسیاری از افراد خودشان را با سایر وابستگان و آشنایان که توانسته اند به موقیت های چمگشیری دست پیدا کنند، مقایسه می نمایند؛ از اینرو احساس می کنند که شغل آنها پست و بی اهمیت است. این افراد چقدر در اشتباهند! تصور کنید اگر هیچ کس قبول نمی کرد که مجرای فاضلاب را تمیز کند و یا زباله های شهری را جمع آوری نماید، زندگی کل افراد جامعه به چه شکلی در می آمد؟ در حقیقت اینطور به نظر می رسد که عموماً افرادی دچار یک چنین افکاری می شوند که تقریبا ً از امکانات اولیه یک زندگی مرفه برخوردار هستند.
احساس پوچی و بی هدفی
احساس بی کسی و بی همدمی
بی کفایتی اجتماعی
خلاصه
خیلی ممنون از چنین مقاله پر محتوایی
من جزء افرادی هستم که در میان جمع تنها است و فکر می کنم که دلایلتان کاملا صحیح بود البته در جمع سعی می کنم خیلی خوش صحبت باشم ولی در درون گاهاً احساس تنهایی می کنم.
salam man ham tanham va baray tanhaeeyam nemidonam chikar konam dostam ra che jori va az che jensi [pesar ya dokhtar]entekhab konam lotfan rahnamaee konid
modate 1 sale ke ba vojud in ke hame chi bara lezat bordan mohya bud man khodamo tu piley tanhaiee asirrr kardammm!!]
taghriban 2staie ke dashtamo dashtam o az dast dadam VALI az halatasmim gereftam tamum gozashtamo jobran kobnam
۲roste in 2nia bara mundan jaye kuchikye ama bara gozaran o lezat bordan
GHADRE lahzehtuno be2NIN O be omide ruzi ke hame tu zendegiashun movafagh bashan:)
thanx 4 all;_)
من هم دقیقا مثل فرزانه خانمم. نمی دونم چهکار کنم. چون فقط خودم عذاب میبینم.
باسلام
ممنون از مطالب خوب و مفیدتون.
منم خیلیییییی تنهام
همش ب خاطره اینکه تو انتخاب دوست سخت گیری میکنم
اخه دوست ندارم برای اجبار از تنهایی با هر کسی دوست بشم
ولی خب دارم دق میکنم واقعا نمیتونم چیکار کنم خیلیی بده بده