حسادت به درآمد دیگران خوشبختی را از بین می برد

تا به حال به این فکر کرده اید که چقدر پول و اعتماد به نفس با هم مرتبط هستند؟
خیلی از اضطراب های درون فردی و مشکلات اجتماعی ما حول این مسئله می چرخد که پول مقیاس عدالت، مساوات و ارزش های انسانی است.
این مقاله را هفته گذشته در مجله “Naked Econimist” خواندم و این قسمت آن خیلی تاثیرگذار بود:
گروهی از تحقیقات اقتصادی نشان می دهند که حس سلامتی ما بیشتر با ثروت نسبی ما تعیین می شود تا ثروت واقعیمان.
به عبارت دیگر، ما به این توجه نمی کنیم که واقعاً چقدر پول داریم، بلکه بیشتر پولمان را نسبت به سایرین می سنجیم. در یک تحقیق بسیار جالب، رابرت فرانک اقتصاددان به اثبات رساند که اکثریت امریکایی ها ترجیح می دهند که ۱۰۰،۰۰۰ دلار پول در بیاورند درحالیکه سایرین ۸۵،۰۰۰ دلار کسب می کنند تا ۱۱۰،۰۰۰ دلار درمقابل ۲۰۰،۰۰۰ دلاری که بقیه درمی آورند.
کمی در این باره فکر کنید: مردم ترجیح می دهند چیزهای کمتری داشته باشند به شرطی که اموالشان از همسایه بیشتر باشد.
نکته اینجاست که یک ملت با یک کیک کوچک که بتوان آنرا عادلانه تر تقسیم کرد خوشحال تر هستند تا یک کیک بزرگ که نمی توان آن را عادلانه بین همه تقسیم کرد.
اما چرا ما اینقدر دوست داریم خودمان را در مقابل دیگران بسنجیم؟
مسئله این نیست که یک خانواده در فقر و بدبختی غوطه بخورد و دیگری ثروتی وافر داشته باشد. مسئله ناراحت بودن به خاطر این است که مثلاً پارکینگ خانه دخترخاله تان سه ماشین جا دارد اما پارکینگ شما فقط دو ماشین می گیرد و اگر مال او یک ماشینه بود شما خیلی خوشحال تر بودید.
چرا ما برخلاف نفع شخصی خودمان عمل می کنیم؟ آیا این طبیعت انسان است؟ یا وضعیت باعث شده اینطور رفتار کنیم؟
این طرز فکر برخلاف نفع شخصی خودمان عمل می کند چون ریشه همه امیال مادی ما، میل احساسی به خوشبخت بودن است. اگر ثروت کس دیگری مانع خوشحال بودن شماست، شما سلامت خودتان را کنترل نمی کنید، این آنها هستند که اینکار را می کنند. و تازمانیکه طرز تفکر خودتان را تغییر ندهید، زندگی فلاکت بار خواهید داشت.
می بینید، این تحقیق به خاطر ما می آورد که ما کمتر به آنچه که داریم و آنچه که انجام می دهیم توجه داریم تا آنچه که دیگران دارند و آنچه که آنها انجام می دهند. این مسئله بغرنج ایجاد ناراحتی و احساسات منفی می کند و ما را برده خود می کند.
چطور می توانید وقتی خوشبختیتان در گرو این است که بیشتر از دیگران داشته باشید، آزاد باشید؟
آنچه بیشتر از این سیستم ارزش گذاری من را اذیت می کند،، اصلاح ضمنی آن است؛ از آنجا که پسر خاله ام و همسرش یک ماشین آنچنانی و یک خانه ۱۰۰۰ متری دارند، من باید از طریق دولت کاری بکنم که مطمئن بشوم آنها به اموال خود نمی رسند تا احساس بدی نسبت به خودم پیدا نکنم.
کمی به احمقانه بودن این جمله فکر کنید…
من می خواهم که دیگران کمتر از من ثروت اندوزی کنند. ثروت آنها من را ناراحت می کند و به همین خاطر اگر کسی این وضعیت را درست نکند، بیرون می روم و یک کار ضد اجتماعی می کنم.
خیلی ساده تر نخواهد بود اگر دست از حسادت به آنها بردارم و یاد بگیرم که چطور چنین ثروتی کسب کرده اند؟ آنوقت شاید من هم بتوانم مثل آنها پول دربیاورم.
فقط زمانی می توانید از آنچه که برایتان اتفاق می افتد شاد بوده و لذت ببرید که یاد بگیرید برای آنچه که دارید شکرگذار باشید.
وقتی درمورد این تحقیق با گروه های مختلف صحبت کردم، موضوع آن موجب ناراحتی آنها شد. هیچکس دوست ندارد بفهمد که احساساتی مثل طمع و حسادت در او وجود دارد. اما ما لازم است که این را بفهمیم. در ایالات متحده تقریباً همه حداقل دارایی لازم برای زندگی را دارند و فرای آن دیگر نیاز احساسی است.
من متوجه شده ام که وقتی به پاداشی که یک نفر از کار می گیرد یا خانه جدیدی که می خرد حسادت می کنم، رفتارم واقعاً بچگانه است.
به همین دلیل تصمیم گرفتم که دیگر خودم را براساس میزان درآمدم درمقایسه با همسایه ها و دوستانم نسنجم. می دانم که برای رسیدن به اهدافم به چه میزان پول نیاز دارم و آن هدف در مغزم حک شده است. خیلی ها بیشتر از آنچه من دارم پول دارند، خیلی ها هم کمتر از آن و این اصلاً من را اذیت نمی کند.
می دانم که فقط خودم هستم که می توانم جلوی درآوردن آن مقدار پول که برای رسیدن به اهدافم نیاز دارم را بگیرم.
و می دانید….الان خیلی شادتر از گذشته زندگی می کنم.
ممنون از مقاله تون.به نظر من بیشترین فساد از طریق چشم صورت میگیره.اگر آدمها یاد میگرفتن که وقتی خونه کسی میرن چشماشونو ببندن و انقدر تیز به زندگی مردم نگاه نکنن شاید چشم و هم چشمی ها کمتر میشد و اینطوری مردم به جای زندگی دیگران بیشتر حواسشون به زندگی خودشون و رفع معایب خودشون بود.
آیا حس برتری جویی بد است یا خوب ؟
در روانکاوی افراد نکته در اینست که ریشه و انگیزه های اصلی رفتار ها جستتجو شود نه نمود های ظاهری آن . در مقاله فوق اما به یکی از نمود های رفتاری انسان به عنوان یک رفتار شخصیتی نگاه شده . اینکه ما به ثروت دیگران نگاه میکنیم و اگر بیشتر از ثروت ما بود احساس حقارت و ناآرامی میکنیم این اساسا ریشه ای نگاه کردن به قضیه نیست بلکه اساسا مشکل در احساس برتری داشتن نسبت به همنوع و بخصوص اطرافیان خود هست . شما در یک کلاس درس هم خواهید دید که افراذ مایل نیستند از دیگران کمتر نمره و امتیاز بیاورند . و در مدارج هنری و … هم همیشه همین است . یک نکته جالب در مقابله با مقاله فوق اینست که بعضی ها هستند که حاضرند کلی پول خرج کنند و سرمایه گذاری کنند تا فقط مشهور شوند و نه ثروت مند ! پس قضیه بر سر برتری طلبی است و نوع آن بستگی به دغدغه فکری فرد بیمار دارد . البته احساس برتری و برتری طلبی چنانکه به بیماری کشیده نشود، خوب است و انگیزاننده است چراکه ایجاد انگیزه برای پیشرفت میکند و این در کلیت میتواند باعث پیشرفت جامعه شود مثل کشور هایی چون ژاپن و چین و غیره اما زمانی کار خراب میشود که این حس در کنترل یک واژه بنام حسادت قرار بگیرد این حس است که شخصیت ها و روح و روان افراد را ضایع میکند . حسادت اساسا مانع آرامش میشود . و حسادت میتواند شامل هر چیز بشود . ( گویی که جهان شمول است ! ) حسادت تا بدانجا پیش میرود که میتواند فرد را وادار کند چنانکه نتواند خود را همتراز با فرد دیگر مورد نظرش ببیند حتی او را بطور فیزیکی از میان بردارد و این نهایت زشتی این حس را میرساند و در واقع ریشه جنگ های بشری نیز در همین بوده است .
یکی دیگر از ویژگی های حسادت حس برتری نسبت به نردیکان است و هر چه دور تر میشویم این حس کم رنگ تر میشود . یک فرد حسود از اینکه همسایه اش یا همکارش از او برتر است بشدت ناآرام میشود اما نسبت به برتری فردی در فلان شهر و کشور حساسیتی از خود نشان نمیدهد در واقع او همواره بدیگرانی که او را میشناسند حساسیت دارد و میخواهد آنها را در مقابل خود تحقیر شده ببیند .
اما اینکه چرا چنین حالت هایی در افراد بشکل بیمار گونه بوجود میاید این بیش از همه به محیط رشد و تعاملات روزمره فرد با دیگران برمیگردد . هر چه فرد در طی زندگی خود بیشتر محرومیت کشیده و بابت آن تحقیر شده باشد بیشتر حس حسادت ( که نوعی ناتوانی و نیازمندی روحی اوست در برابر سرکوب های روزمره که از توانایی و بی نیازی دیگران بر او اعمال میشود . ) در او ریشه میگیرد .
ما اوج این نمود را در صاحبان قدرت بوضوح میبینیم کسانی که بر مسند قدرت مینشینند هر چه از طبقه محروم و فقیر تر جامعه بیرون آمده باشند این حس ریاده طلبی در آن ها قوی تر است .یک مثال دور میزنیم : وقتی رضا خان را میخواستند تبعید کنند جمله ای بیاد ماندنی گفت . گفت زمانی که به مسند پادشاهی نبودم هیچ نداشتم ولی اکنون یک ملیادر تومان مجموع اموال و دارایی من است ( یک ملیارد ۶۰ سال گذشته ! ) و بعد اضافه کرد قصدم اینست که بگویم انسان قادر است که با تلاش ( ! ) خود را از هیچ به همه چیز برساند !! ( البته با مصادره امول ناب و زمین های درجه یک دیگران و بزور سرنیزه ) . و این داستان صاحب منصبان همیشه ادامه داشته است .
اما در مقابل وازه شیطانی حسادت یک واژه دوست داشتنی دیگری هم هست و آن غبطه خوردن است غبطه خوردن انگیزاننده است شما در عین اینکه میتوانید در کمال سلامتی روح و روان به پیشرفت و امکانات دیگران نگاه کنید و در عین حال خود را سعی کنید به او برسانید و نیز از او پیشی بگیرید . اما تفاوت این دو حس را چطور میتوانید در خود حس کنید ؟ یک راهکار خوب به شما میدهم و آن اینکه اگر وقتی میبینید که کسی میخواهد خودش را به شما برساند چنانکه آگاه و ناخوداگاه موانعی بر سر راهش ایجاد کردید و سنگ اندازی کردید پس بدانید حسی که درون شما و بر شما غالب است حسادت است و برتری طلبی شیطانی و اگر دست او را گرفتید و حتی از خودتان نیز مایه گذاشتید تا به شما رسیده و حتی پیشتر هم برود پس حس غالب در وجود شما غبطه خوردن بوده که تا کنون شما را تشویق به مقایسه پیشروی میکرده .
دوست شما
۸۸٫۴٫۲۹
با سلام به نظر من دو مورد حسادت در جامعه ما ریشه دوانده که عبارت است از:
۱-حسد بر ثروت
کسى که در محیط مالى و زراعتى و تجارتى باشد و به طور کلى کسى که فکرش پست باشد و پیوسته در امور مالى دور بزند، بر ثروت حسد مىبرد و بدخواه کسى مىشود که ثروتى دارد و آرزومند است که ثروت از دستش برود. براى رسیدن بدین آرزو، از هیچ اقدامى فروگذار نمىکند بلکه مىکوشد که مال او را از میان ببرد.
در معاملات او را مغبون مىکند و به اصطلاح کلاه سرش مىگذارد، وى را به قماربازى ترغیب مىکند، یا وسایلى برمىانگیزد که اموال او ضبط شود، یا اگر خودش قلدر باشد، ثروت او را غصب مىکند، ویا به مجالس عیش و نوش و باغ وبستانش مىخواند، یا او را در فکر انتخاب و نمایندگى مجلس شورا مىاندازد. یا چنانچه روش مالکین زورگو و ستمکار است، دستور مىدهد آب اندازند و قنات آن بىگناه را خراب کنند و یا محصول او را غارت کرده، به یغما ببرند، یا نقشه دیگرى مىکشد و او را به نام آن که دنیاى دیگرى را ببیند، در فکر سفر به دنیاى غرب مىاندازد ویا به اقسام دیگر از بین بردن ثروت، متشبث مىشود که در این جهت همگى با هم شریک ومانند پول به دریا ریختن مىباشد.
دیگر از کارهایى که این گونه حسود انجام مىدهد، این است که مىگوید: ثروت ثروتمندان نامشروع است و همه از دزدى وکلاهبردارى به دست آمدهاست؛ من نمىگویم که ثروت آنان همگى از راه حلال به دست آمده است؛ بلکه شاید بسیارى از ثروتمندان از طریق نامشروع ثروت پیدا کردهاند؛ ولى باید گفت حمله عمومى به ثروتمندان از حسد سرچشمه مىگیرد
۲- حسد بر قدرت
کسانى که داراى نفوذ وقدرتى هستند، نمىگذارند که در منطقه قدرت و نفوذشان، دیگرى صاحب قدرت باشد و نفوذى مانند نفوذ آنها یا کمتر از آن در آن منطقه پیدا شود. به هر وسیلهاى که بتوانند، سعى مىکنند که رقیب را نابود کرده، قدرتش را از بین ببرند؛ یا اگر تشخیص دادند که کسى کمکم دارد قدرتى به دست مىآورد وشاید در آینده قدرتمندى متنفذ گردد، او را مىکوبند، و نوزاد را در حالتى که هنوز جنین است، خفه مىکنند.
اینان براى حفظ قدرت خویش به هر دستآویزى متشبّث مىشوند: در میان مردم ایجاد اختلاف و دو دستگى مىکنند؛ سران را به جان یک دیگر مىاندازند؛ مانع از رشد عقلى وعلمى جامعه مىشوند؛ از عمران و آبادى جلوگیرى مىکنند؛ از ارتباط مردم با قدرتهاى دیگر جلوگیرى مىکنند؛ حتى به جنایات دست مىزنند، تا قدرت خود را نگاه دارند.
اینان از هیچگونه عمل ناپسندى براى حفظ قدرت رو گردان نیستند؛ سخنچینى را بزرگترین حربه خود مىدانند و آن را از فعالیتهاى پشت پرده مىشمارند و از شاهکارهاى سیاسى خود مىپندارند، غافل از آن که چنین روشى به پستترین و نالایقترین مردم اختصاص دارد.
پستترین این دسته از حسودان، کسانى هستند که خود قدرتى ندارند و داراى نفوذى نیستند؛ ولى بر دارندگان قدرت و صاحبان نفوذ، رشک مىبرند و بعضى از آنان چنین مىپندارند که اگر آن دارنده قدرت نباشد، نفوذ از آنِ آنها خواهد بود؛ لذا با او ستیز ودشمنى مىکنند، وآن را به صورتهاى مختلف -گاه زیر پرده، گاه آشکارا- انجام مىدهند.
موفق باشید. ساوالان