اثرات دروغ گفتن بر سلامتی انسان

ارتباط مغز و بدن
سیستم عصبی بدن به سیستم ایمنی ما متصل است، به همین دلیل منطقی است که مغز و احساسات ما میتوانند پیامهایی بفرستند که بر سلامت ما تاثیر بگذارد. اگر بخواهیم ساده بگویید، بدن شما برحسب طریقه فکر کردنتان واکنش میدهد. وقتی افکاری مثبت داشته باشیم بدنمان اندورفین ترشح میکند؛ هورمونهایی که باعث میشوند حس خوبی پیدا کنیم. این موادشیمیایی باعث تقویت و سالم بودن سیستم ایمنی بدن ما نیز میشوند. برعکس وقتی نگران و مضطرب هستیم و استرس داریم، بدنمان هورمونهایی مثل کورتیزول و نورپینفرین ترشح میکند.
کورتیزول قندخون را بالا میبرد و سیستم ایمنی بدن را سرکوب میکند. نورپینفرین نیز باعث بالا بردن فشارخون و تند شدن ضربان قلب میشود.
پزشکان و محققین بر این عقیده هستند که کسی که دروغ میگوید، بالاخره با اضطراب، افسردگی، بیماری و حتی بیماریهای روانی روبهرو خواهد شد.
چرا دروغ میگوییم؟
دروغ گفتن آدمها دلایل دیگری هم میتواند داشته باشد. افراد از مجازات میترسند. ممکن است اعتبار و آبرویشان را از دست بدهند یا به آنچه که میخواهند نرسند و خیلیها هم برای کنترل دیگران دروغ میگویند.
دروغگوها تصور میکنند که از خودشان محافظت میکنند اما این محافظت کردن خطرات و مشکلاتی را هم برای سلامتی آنها به دنبال خواهد داشت.
اول از همه اینکه، دروغ گفتن نیاز تلاش بیشتری نسبت به راست گفتن دارد.
برای اینکه دروغتان را باور کنند، باید با آن دروغ زندگی کنید، که به این معنی است که اول خودتان آن دروغ را باور کنید. فریب دادن خودتان کاری استرسزا است چون به خاطر آوردن حقیقت چیزی خیلی راحتتر از به خاطر آوردن جزئیات یک دروغ است. اگر درمورد موقعیتی که به آن دروغ منتهی شده از شما سوال شود، باید حرفهایتان یکدست باشد حتی اگر فردمقابل شما را به چالش بکشد و بخواهد به شما اثبات کند که دروغ میگویید. ذهنی تیزبین و دقیق میخواهد که بتواند از هر دروغی طوری پشتیبانی کند که لو نرود. حتی قانعکنندهترین دروغگوها هم مدام نگران این هستند که دروغشان فاش نشود. همین اضطرابهاست که باعث میشود دچار زخممعده و سردرد شوید، نتوانید خوب بخوابید و پارانویا بگیرید.
دروغ گفتن نه تنها رفتاری ضداجتماعی است، دروغگوها معمولاً خودشان هم ضداجتماع میشوند. اگر دور و بر کسانیکه به آنها دروغ گفتهاند باشند، از آن آدمها کمکم متنفر میشوند. حتی ممکن است آنها را مقصر مشکلات خودشان بدانند. جای تعجب نیست که دروع روابط کاری، ازدواج و دوستیهای شما را خراب کند. اگر دروغی از شما فاش شود، اعتبار و آبروی شما به زیر صفر خواهد رفت. به خاطر همین از دست دادن اعتبار و دوستان است که افراد دروغگو دچار افسردگی میشوند.
نگران انتخاب حقیقت نباشید
اگر وسوسه شدید که ـدروغ بگویید، کمی ریلکس کنید. به خاطر داشته باشید که عواقب گفتن حقیقت بر جسم و ذهن شما خیلی سادهتر از عواقب گفتن دروغ است. انتخاب گفتن حقیقت فواید زیادی در بر دارد که یکی از آنها حفظ سلامتی جسمی و عقلی شماست.
با یک عذرخواهی ساده (اگر کار اشتباهی انجام داده باشید) و اقدام به جبران اشتباه، خیلی زود همه چیز رفع خواهد شد و دیگر لازم نیست مدام نگران فاش شدن دروغتان باشید.
خیلی ساده با گفتن حقیقت ماجرا و به گردن گرفتن مسئولیت کارهایتان، احترام دیگران را به دست میآورید و حتی ممکن است دیگران حمایتتان هم بکنند.
همچنین اعتبار راستگو بودن را به دست میآورید. البته درست است که ممکن است دیگران بفهمند که اشتباه کردهاید اما صداقت همیشه بهترین سیاست است و حداقل آن این است که از استرس فاش شدن دروغتان زخممعده نمیگیرید.
در این صورت دیگران هم با شما صادقتر خواهند بود و این مزایای زیادی دارد. دیگر نگران این نخواهید بود که ممکن است دیگران به شما دروغ گفته باشند.
اگر فرد صادق و راستگویی باشید، بر دیگران اثرگذارتر خواهید بود. مردم به شما اعتماد میکنند. شاید برعکس به نظر برسد اما افراد راستگو معمولاً بیشتر از افراد دروغگو به چیزهایی که در زندگی میخواهند دست مییابند و اگر به آنچه که میخواهید برسید، استرس کمتری در زندگی خواهید داشت.
اگر راستگو باشید، خوب بهتر و راحتتری هم خواهید داشت، سالمتر غذا خواهید خورد و همه اینها باعث میشود ظاهر بهتری پیدا کنید.
برای سالم بودن، صادق باشید
یادتان باشد، دروغتان چه مصلحتی باشد، چه اغراق کردن یک چیز یا چه یک دروغ کامل درست و حسابی، هرچه که باشد یک دروغ است.
خیلی وقتها نمیفهمیم که چیز سادهای مثل انتخاب کلماتی که بر زبان میآوریم، میتواند باعث مریض شدن ما شود اما حقیقت دارد. ـدروغ زندگی و سلامتی شما را بر هم میزند اما حقیقت بدن و روحتان را تقویت میکند.
پس اجازه ندهید که ترس بر رفتارهای شما و انتخاب کلماتی که بر زبان میآورید، مستولی شود زیرا سلامت روحی و جسمیتان را به خطر خواهید انداخت. دروغ شما را به بند میکشد ولی حقیقت آزاد و رهایتان میسازد.
تو جامعه ی ما که راستگوها بیشتر افسرده و منزوی هستند
سلام سایتتون واقعا مفیده ممنون
با چه تحلیلی به این رسیدی؟
در جواب امین : نه اتفاقا.
من الان بیش از ۱ سال هست که به طور جدی توبه کردم و دروغ گفتن رو کنار گذاشتم.
اولش خیلی سخت هست و با خجالت و….
ولی بعد از یه مدت دیگه هم خودت عادت میکنی و هم اطرافیانت عادت میکنن که از تو توقع دروغ گفتن نداشته باشن و بین اطرافیان هم یک انسان کاملا معتمد و امین میشی.
در کل احساس سبکی میکنی و هیچ وقت عذاب وجدان نداری و از چیزی هم نمی ترسی چون ریگی به کفشت نیست که بترسی…
در ضمن خدا هم خیلی کمکت میکنه که تو موقعیتی قرار نگیری که برات راستگویی خیلی سخت بشه (من این کمک خدا توی این زمینه بارها تجربه کردم و مطمئنم که کمک میکنه) البته اولاش و بعضی مواقع توی شرایط سخت قرارت میده که امتحانت کنه…
سلام سایت خوبی دارید من با علی موافق هستم هیچ وقت نمی تونم دروغ بگم همین که دروغ میگم تپش قلب می گیرم و حالم خیلی بد میشه ، بعد زود اون مسئله راست رو بیان می کنم با راستگویی اطرافیان آدم هم به آدم اعتماد زیادی پیدا می کنن من ده ساله که ازدواج کردم من و همسرم هیچوقت به هم دروغ نگفتیم وقتی این جمله رو می گم همه مسخرم می کنن میگن مگه میشه اما من همیشه به همسرم ایمان دارم و همینطور هم ایشان به من . اگه بدونم که سر مسئله عصبانی میشن بازهم راستشو میگم حتی تو محل کارم هم همینطور هستم برای همین مدیرم خیلی به من اعتماد داره دوستام و همکارام هم همینطور به قول شاعر راستی کن که راستان رستند در جهان راستان قوی دستند. باتشکر
حالا فهمید چرا اسلام هزارو چهارصد سال پیش میگه دروغ نگید این تازه یکی از بدی های دروغه
عالی بود ممنون
نظر همه دوستان متین و چیز بدتر این که با دروغ به شعور تعرف مقابل توهین میشود
با سلام و خسته نباشید.
لطفا تمتمی دوستانی که این مطلبو میخونن منو راهنمایی کنن.
یه مدیردارم که مدام و برای هر چیز بی اهمیتی دروغ میگه و فرد ازاردهنده ای هستش البته انقدر زیرکانه دروغ میگه که هیچکس تا حالا نتونسته باطن پلیدشو ببینه و همه به عنوان یه ادم مثبت و خیرخواه میشناسندش.بارها شده کسی وارد میشه و ایشون کلی قربون صدقه اش میشه و همینکه طرف میره همکارم شروع میکنه به حرفهای ناجور زدن در مورد طرف.تا ۵ یا ۶ ماه اول هم ما که همکارش بودیم نمیشناختیمش اما بعد از اون کاملا شناختیمش و حالا به قول معروف با ما دشمن شده و خون ما رو توی شیشه میکنه و کلی از نظر روحی شکنجه مون میده.بارها باهاش صحبت کردم بهش هدیه دادم و هرچی گفته انجام دادم اما دست از رفتار پلیدش که برنداشته هیچی تازه بدتر هم شده.مرخصی هایی که حقمونه بهمون نمیده ، کارهای خودش روهم روی دوش ما میندازه و خلاصه تا جایی که میتونه پدر مارو درمیاره طوریکه هر روز صبح وقتی میخواهیم بیاییم محل کار مثل ماتم زده ای میمونیم که داره میره مجلس فاتحه شرکت کنه همیشه اشکامون سرازیره.از طرفی به خاطر این قضیه میخوام کارمو ترک کنم و از طرف دیگه بخاطر مشکلات شغلی که در جامعه هست میترسم شغلمو از دست بدم و بیکار بشم.لطفا راهنمایی ام کنید .
یه چیزو فراموش کردم بگم.
این شخص ازاردهنده و دشواری کا دارم در موردش صحبت میکنم اولش همکارم بود اما بعد که رئیسمون رفت شده سرپرستمون
عالی بود ممنون