۹ روش برای اینکه دیگر نگران نباشید

نگرانی.
اول با یک فکر آزاردهنده شروع میشود.
که بعد فکرهای دیگری در سرتان ایجاد میکند.
و بدون اینکه بفهمید طوفانی از این نوع افکار در ذهنتان ایجاد میشود و باعث میشود شروع به غیرمنطقی اندیشیدن کنید و انرژی فکری و جسمیتان را به هدر میدهید.
احتمالاً هیچکدام از ما با این حس و تاثیرات منفی بسیار قوی آن بر زندگی غریبه نیستیم.
۱. بیشتر چیزهایی که بخاطر آن نگران میشوید، هیچوقت اتفاق نمی افتند.
به این جمله از چرچیل توجه کنید:
«وقتی به عقب به همه این نگرانیها نگاه میکنم، داستان پیرمردی را به خاطر میآورم که در بستر مرگ خود گفت که مشکلات بسیار زیادی در زندگی خود داشته است که بیشتر آنها هیچوقت اتفاق نیفتادند.»
این داستان زندگی همه ماست.
پس وقتی میفهمید که نگرانیها کمکم در حال نمود است، این سوال را از خودتان بپرسید:
چقدر از چیزهایی که از آن میترسیدم در زندگیام اتفاق بیفتد، واقعاً اتفاق افتاده است؟
اگر شما هم مثل اکثر افراد باشید، پاسختان به این سوال این خواهد بود: خیلی کم.
و آن تعداد کم اتفاقات بد هم به اندازه که انتظار داشتهاید دردناک نبودهاند.
نگرانیها دیوهایی هستند که خودتان در ذهنتان میسازید.
پرسیدن مرتب این سوال از خودتان و یادآور شدن به خودتان که چقدر این نگرانیها کوچک هستند، آرام ماندن قبل از اینکه آن نگرانی به یک طوفانی از افکار منفی تبدیل شود، را بسیار سادهتر میکند.
۲. از گم شدن در ترسهای مبهم خودداری کنید.
وقتی ترسها در ذهنتان توام با ابهام هستند، خیلی راحت در آن نگرانیهای افراطی و داستانهای فاجعهآمیزی که برای خودتان میسازید، گم خواهید شد.
پس برای روشن کردن این افکار از خودتان سوال کنید:
صادقانه و منطقی، بدترین چیزی که ممکن است اتفاق بیفتد چیست؟
وقتی به این سوال پاسخ دادید، زمانی را برای بررسی و فکر کردن به اینکه اگر آن اتفاق بیفتد، چه میتوانید بکنید اختصاص دهید.
تجربه ثابت کرده است که بدترین چیزی که ممکن است اتفاق بیفتد آنقدرها که فکر میکنید ترسناک نیست.
چند دقیقه وقت گذاشتن برای روشن و واضح کردن این افکار کمکتان میکند در زمان و انرژی بسیار زیادی از خودتان صرفهجویی کنید.
۳. سعی نکنید حدس بزنید در فکر دیگران چه میگذرد.
اینکه سعی کنید فکر کسی را بخوانید معمولاً خیلی درست از آب درنمیآید. درمقابل خیلی راحت یک داستان خیلی افراطی و فاجعهبار در ذهنتان میسازد.
بنابراین باید راهی انتخاب کنید که به نگرانیها و سوءتفاهمات کمتری منجر شود.
حرف بزنید و چیزی که میخواهید بدانید را سوال کنید.
با اینکار آزادی بیشتری در روابطتان ایجاد خواهید کرد و با جلوگیری از بروز مشاجرات و منفیگرایی ارتباطات شادتری خواهید داشت.
۴. در موقعیتی که میدانید نمیتوانید درست فکر کنید، دست از فکر کردن بکشید.
خیلی وقتها وقتی گرسنهتان است یا میخواهید بخوابید، ذهنتان بسیار آسیبپذیر است. به همین دلیل نگرانیها راحتتر در ذهنتان پدیدار میشود.
خیلی وقتها بخاطر همین احساسات ساعتهای دردناک زیادی را خواهید گذراند.
فقط کافی است که خیلی زود این افکار را بشناسید و به خودتان بگویید:
بعداً که ذهنم بازتر و سرحالتر بودم به این مسئله فکر میکنم.
البته این به کمی تمرین نیاز دارد اما مطمئن باشید که ارزشش را دارد و تفاوت بسیار زیادی در زندگیتان ایجاد خواهد کرد.
۵. یادتان باشد، آدمها آنقدرها که شما تصور میکنید به شما و درمورد شما فکر نمیکنند.
پس لازم نیست غرق در نگرانی فکر کردن به این شوید که دیگران چه فکری درموردتان میکنند. اجازه ندهید این افکار شما را از زندگیتان عقب بیندازد.
۶. ورزش کنید.
هیچ چیز مثل ورزش کردن فشارهای درونیتان را تخلیه نمیکند و ورزش باعث میشود احساس قطعیت و تمرکز بیشتری هم داشته باشید.
بنابراین بااینکه ورزش کردن کمکتان میکند جسم قویتری بسازید، اما انگیزه اصلیتان برای انجام آن باید فواید عالی و فوقالعاده آن برای فکر و ذهنتان باشد.
۷. نگرانیتان را زیر روشنایی ببرید.
با زیر نور بردن آن نگرانی بزرگتان و حرف زدن درمورد آن با یکی از نزدیکانتان، دیدن واقعیت ماجرا برایتان خیلی راحتتر خواهد شد.
گاهیاوقات آن فرد فقط کافی است که به حرفهای شما گوش کند و گاهی اوقات هم خیلی خوب است که از طرفمقابلتان کمک بگیرید تا یک راهحل عملیتر و مفیدتر پیدا کنید.
اگر در آن لحظه کسی را ندارید که با او دومورد نگرانی که ذهنتان را درگیر کرده صحبت کنید، با نوشتن آن را بیرون بریزید. فقط کافی است که آن را به بیرون از ذهنتان بیاورید تا آرامتر شوید.
۸. زمان بیشتری را در زمان حال بگذرانید.
وقتی زمان زیادی را به زندگی کردن گذشته در ذهنتان سپری میکنید، بیشتر دچار نگرانیهای مربوط به آینده خواهید شد. وقتی هم که زمان زیادی را غرق در آینده میشوید، راحتتر اتفاقات بد به ذهنتان خطور میکند.
بنابراین سعی کنید بیشتر وقت و تمرکزتان را صرف زمان حال کنید.
دو راه عالی برای ارتباط برقرار کردن با اتفاقاتی که در زمان حال میافتد عبارتند از:
* سرعتتان را کم کنید. همان کاری که در زمان حال انجام میدهید را ادامه دهید اما کمی سرعتتان را پایین بیاورید. با اینکار آگاهی بیشتری درمورد اتفاقاتی که در آن لحظه و در اطرافتان میافتد پیدا میکنید.
* قطع کنید، دوباره وصل شوید. اگر احساس میکنید نگرانیهایتان در حال پدیدار شدن است، با فریاد زدن این جمله در ذهنتان به خودتان آن فکر را قطع کنید: دست بردار! بعد با یک تا دو دقیقه وقت گذاشتن برای تمرکز بر اتفاقاتی که در همان زمان و مکان میافتد، دوباره با زمان حال ارتباط برقرار کنید. آن را با همه حسهای خود در آغوش بکشید. آن را حس کنید، ببینید، ببویید، بشنوید و روی پوستتان لمسش کنید.
۹. دوباره روی قدم کوچکی که برای جلو رفتن میتوانید بردارید تمرکز کنید.
برای بیرون ریختن نگرانیها و خالی کردن ذهنتان خیلی خوب است که سریع وارد عمل شوید و برای حل مسائل و مشکلات مربوط به چیزی که باعث نگرانیتان شده است قدم بردارید.
پس از خودتان بپرسید:
آن قدم کوچکی که میتوانم همین الان برای بهبود وضعیتم بردارم چه میتواند باشد؟
حالا هم که طلاق گرفته م پدرو مادرم انقدر منو زیر ذره بین برده اند که حتی از در خونه نمیتونم برای اب وهوا عوض کردن بیرون برم.حتما باید کار واجبی داشته باشم مثل دکتر رفتن و…تا بیرون برم البته تو خونه شوهرم هم اون اجازه نمیداد همیشه باخودش میرفتم .دوست دارم با دوستم برم بیرون چندتا دوست داشته باشم که گاهی وقتا باهاشون وقت بگذرونم اما افسوس برای همین همیشه یا خوابم یاجلوی تلویزیون.خسته شدم .تازه همه اینا به کنار انقدر همسرم رو دوست داشتم ودارم که از وقتی ازش جدا شدم روزی هزار بار میمیرمو زنده میشم اصلا یه لحظه نتونستم فراموشش کنم.بلاهایی سرم اورد که افسردم کرده دستم به هیچ کاری نمیره.خیانتش باعث شده به تمام مردا بی اعتماد شم .حوصله هیچی ندارم.خدا ازش نگذره خیلی ضربه بدی به زندگیم زد کمرمو شکست.
سلام چرا تمام نظریات مربوط به زنان است تا کی زن اینگونه نگران و مورد ظلم ناشی از سنتهای قدیمی باشد
دوست عزیز به خاطر مطلبت متاسفم. خیلی سخته. من فکر می کنم پدرت توی توهم زندگی می کنه. فکر میکنه اگر بقیه اونو تایید کنن خدا هم ازش راضیه. دلش به رضایت دیگران و خودشیرینی برای دیگران خوشه. آرامش و راحتی خانواده خودش براش مهم نیست. از این آدمها کم نیستند. بودند کسانی که عمری اینجوری زندگی کردند و موقع مرگشون افتادند به حلالیت طلبیدن از همه!… یعنی خودش هم میدونه داره بهتون ظلم می کنه. به نظر من عموی شما هم با پدرت شریک این ظلمه. اگر نبود کمک او رو برای خانه قبول نمی کرد. باید با او صحبت می کردید و می گفتید که از این که هزینه زندگی شما برای ساخت خانه او هزینه می شود راضی نیستید! اگر وجدان داشته باشد حتما اقدام می کند. امیدوارم زودتر مشکلتون حل بشه. به خدا توکل کنید.
لعنت خدا به همه مردان بی شرم و خائن و قدرنشناس و همه زنان پستی که می خواهند زندگی و خوشبختی خود را بر ویرانه زندگی دیگران بنا کنند!
دوستان سلام
من دوساله ازدواج کردم اون مرد ایراد گیر .خودخواه وخسیسیه اعصابمو خورد کرده ناراحتی قلب وعصبی گرفتم فشارم دایما تغییر میکنه الان هولتر بهم وصله برا ی اینگه دکتر داروی قلب بهم بده .