حفظ روحیه به هنگام از دست دادن شغل

از نظر روانشناسان، اتّفاقات زندگی ما برداشتی از افکارماست، هر آنچه که در خیال ما بگذرد و به آن فکر کنیم، ناخودآگاه برای ما پیش خواهد آمد، متأسفانه امروزه بیشتر مردم با بدبینی و غرق شدن در افکار منفی و تأثیر آن در توانایی هایشان، خود بر خود ضربه می زنند، بی شک، با ادامه ی این رویه، افسردگی تمام روح بیشتر مردم را تسخیر خواهد کرد.
در این بین، با همین افکار، ناگهان خود را در مسیر از دست دادن شغل خود یا تحلیل مهارتها، می بینیم، امّا همین لحظه با اندکی تحمل و خواندن این مقاله، خواهید دید در هر وضعیت آشفته و به هم ریخته ای که باشید، با اجرای دقیق نکات زیر می توانید خود را از این بحران نجات دهید:
۱- با واقعیت روبرو شوید، به جای اینکه دائماً بترسید که چه پیش خواهد آمد، از خود بپرسید، “بدترین حالتی که ممکن است اتّفاق بیفتد چیست؟”، احتمال وقوع آن را در ذهن خود تصور کنید و بپذیرید. سپس با خود بگویید: “در بدترین حالت ممکن، چطور می توانم خود را کنترل کنم و بر اعصابم مسلط باشم؟” ، بطور مثال، اگر نهایتاً بعد از یک اغتشاش کاری، شغل خود را از دست دهید، چطور بر اعصاب خود مسلط خواهید شد؟
در این وضعیت موارد زیر را اعمال کنید:
الف- آخرین سابقه کاری خود را با ثبت تمام مهارتها، تحصیلات و تجربیات خود تهیه کنید.
ب- موضوع بی کاری خود را با تمام نزدیکان و آشنایانی که برای یافتن شغل جدید و یا حداقل کمک فکری، مفید هستند، در میان بگذارید.
ج- از همه مهم تر اینکه، با جبران کسری های قبلی خود و بکارگیری حداکثر توان در به اتمام رساندن کارهای در دست اجرای خود در محیط کار قبلی، بکوشید تا بتوانید قدمهایی مثبت و درآمدزا، هرچند کم بردارید. با تلاش و تحقیق خود در مورد مشکلات اساسی و بحرانی شرکت و در میان گذاشتن آن با مدیریت از طریق کارهای گروهی، شانس ابقای خود را بیشتر کنید.
۲- از همین حالا شروع کنید، در اینترنت و روزنامه ها، بدنبال کار باشید و رزومه ی خود را از طریق ایمیل، نمابر و حتی حضوری برای نیازمندهای استخدام، ارسال کنید.
۳- پیشرو شوید و سبقت بگیرید، در این راه از تمام مهارتها، استعدادها و تجربیات خود برای تثبیت موقیت خود استفاده کنید.
۴- به دیگران خدمت کنید، همواره در زندگی به یاد داشته باشید که کسانی در موقعیتی بدتر از شما هم هستند، سعی کنید در این بین به آنها کمک کنید، کسان بی سرپرست، بی سرپناه، می توانید بطور رایگان به افراد بی بضاعت تدریس خصوصی رایگان انجام دهید، به نابینایان و … کمک کنید، حتّی در صورت بیکاری و از دست دادن شغلتان، به این کارهای خیر رو بیاورید.
۵- همواره شکرگزار باشید، یکی از رازهای موفقیت در انسانهای خوشبخت، قدردانی از نعمتها و توانانی های هر چند کم در زندگیست، با این تفکّر و تمرکز برآن، مسیر خود را بسوی مقصود خود هموار می سازید و خواهید دید که چطور موفقیتهای غیرمتقربه و جدید ناخودآگاه در زندگیتان آشکار می شود.
آقا خدا نصیب هیچ بنی بشری نکنه ! من یه بار مزه ی بیکار شدنو کشیدم ، تا سر کسی نیاد نمی دونه چه دردیه ، واقعا” مرد میخواد تا تحمل کنه ، اگه شخص عزت نفس نداشته باشه فاتحش خونده اس . شاید بگید اینطوریام نیست ! اما دوستای عزیز ،شغل هر کس در واقع امتداد شخصیت هرکسیه ، حالا اگه شخص شغلشو از دست بده ببین چه بلائی که سرش نمیاد ! ما ایرانیها یه نموره که چه عرض کنم جای تمام عالم وآدم جوگیریم و همین جو گیر شدن معمولا” کار دستمون میده ، حتما” برای خیلیها که کارشون بهشون فشار آورده پیش اومده یا تو ذهنشون تصور کردن که اگه کارشونو ول کنن صاحب کار یا کارفرماشون بیچاره و زمین گیر میشه و با همین تصور میزنن به سیم آخرو اونوقت داستان از اینجا شروع میشه ، فرض کنید ما از محیط کار ناراضی هستیم و این فکر مثل خوره افتاده به جونمون که دارن حق ما رو میخورن و ما جای چند نفر کار می کنیم ولی به اندازه فلانی که نورچشمیه و یک دهم ما کار نمی کنه حقوق نمی گیریم و اطرافیان هم در تشدید این فکر کم مایه نمی ذارن ، اینجاست که باید تامل کنیم ، اگه کار بهتر و با حقوق ومزایای بهتری پیدا کردید پس برید صاحب کارتونو بشورید بذارید کنار و قشنگ عقده گشائی کنید ، که معمولا” این حالت کمتر پیش میاد . اگرهم هنوز کاری پیدا نکردید و بزنید بیرون که وامصیبتاست … اولش فکر می کنید و با خودتون میگید : خوب شدحالا که کارهاشون تلنبار بشه قدر منو میفهمن ! بعد از چند روز و چند وقت که برای کار به هرکس و ناکس زنگ زدید و هر جا فرم پر کردید و اون کاری که مد نظرتون بود پیدا نشد و وقتی مثلا” برای تسویه حساب دوباره مجبور شدید برید محل کار قبلیتون و بعد از اینکه کارتون تموم شد تازه متوجه میشید که مثل یه ارباب رجوع هستید و دیگه نباید مصدع وقت همکارهای سابقتون بشید به موضوع از یه زاویه دیگه نگاه می کنیدو تازه از خواب بیدار میشید ! تازه متوجه میشید که نباید خودتونو با کس دیگه ای مقایسه می کردید و باید به منافع خودتون فکر می کردید نه اینکه فلانی به حق یا نا به حق چقدر می گرفت چون حالا همون حقوق خودتون هم دیگه در کار نیست و خودتونو خیلی تنها احساس می کنید ،همون آدمهای که از شما دفاع می کردن دیگه دور و برتون نیستن تازه شاید بشنوید که پشت سر شما بگن که ” فلانی کم آورد ” . گفتم که شغل امتداد شخصیت هر کسه ، حالا که شغلی ندارید اون خلاء شخصتی دهن باز میکنه ، دیگه خدا خدا میکنید کسی از شما نپرسه ” شغل شما چیه ؟ ” باورتون نمیشه که باید به طرف بگید ” بیکارم ” … حالا این وسط اگه مسئولیت خانواده ای با شما باشه و نتونید از عهده ی مخارج زندگی بر بیاید اون عزت نفسی که گفتم اینجا خودشو نشون میده ، دیگه مجبور میشد پا رو خودتون بذارید و به هر کس وناکس ، حتی صاحب کار قبلیتون رو بزنید و پا رو خودتون بذارید و… قس علیهذه … پس تمرین کنیم جو گیر نشیم چون آسمون کارمندی تقریبا” همه جا یه رنگه و اگه واقعا” می خواهیم خودمونو به دیگران اثبات کنیم بیایم و یه کار اصولی بکنیم .
این که بدیهیست. سوال اینست که چگونه میتوان به افراد سالمندی که در شرف بازنشستگین و بخاطر اینکه از این بعد خانه نشین میشن, دچار افسردگی میشن کمک کرد؟
ولی گاهی اوقات آدم ها مجبور می شن که کارشون رو رها کنن و برن سراغ کار دیگه ای که بیشتر مناسب شخصیت و مزاجشون و مطابق با سطح هوش اون هاست. و کار قبلیشون رو وقتی رها می کنن دیگه اونو تمام شده بدونن و نگاهشون رو به جلو باشه نه نگاه با حسرت نسبت به گذشته. و در ضمن آدم هایی که با خارج شدن از محل کار دیدشون نسبت به شما عوض میشه و مثل یه آدم عادی که تازه دیدن میشید براشون بهتره که هیچ وقت با چنین آدم هایی ارتباط دوباره نداشته باشید چون از اول هم به خاطر منافع خودشون با شما آشنا شدن نه از روی محبت واقعی.و هر کسی را بهر کاری ساختند …مهر آن را در دلش انداختند
کاری رو انجام بدین که واسش ساخته شدیدن اینطوری از عواقب بعدیش که فرسودگی شغلی و عدم رضایت و آرامش از کار هست هم رهایی پیدا می کنید.
و افراد بازنشسته و سالمند هم می تونن از کارهای ساده که مطابق با شخصیت و مزاج و هوششون هست استفاده کنن. عضویت در کانون های مختلف، مسافرت،کار با گیاهان و امثالهم
موضوع اصلی اینه که این شرایط برای جایی مثل یه مدینه فاضله و یا کشورهای اروپایی کاربرد داره. وقتی من ۳ سال زحمت می کشم و شبکه یه شرکت خودرو سازی رو به تنهایی حدود ۵ برابر گسترده تر می کنم، اونقت اخراجم میکنن و جام یه فامیل رئیس رو میذارن که مجبورن ده برابر حقوق منو تختصاص بدن به خرابکاریهای اون، این میشه عقده. این میشه ناراحتی، موضوع هم اصلاً حقوق نیست، خیلی جاها ارزش انسان رو تا حد یه آشغال پایین میارن. اگه اتحادیه و یا چیزی مثل این برای کارگران بود، هیچکس جرات نمی کرد اینکار رو با کسی بکنه. ولی خوب باید قبول کردتوی کشوری که تفکر تفکر مغازه ای هست هنوز تو شرکتهاش و کارگر رو هزینه می دونه نه سرمایه هزاران بار در روز این اتفاق میافته. در واقع کارفرما با اخراج نیروی باتجربه ضرر بیشتری متحمل میشه. ولی صد افسوس که یاد نگرفتیم اشتباهاتمون رو قبول کنیم. در هر صورت خدا روزی رسونه و اونوقتی که ما دست جلو بنده خدا دراز کردیم و به خواسته بنده خدا بنده اون شدیم خودونم به خودمون تیشه زدیم. از ماست که بر ماست
درود برشما آقای محمدرضا ودانی
تقصیر خودمونه که پیش هر بیسوادی که با اصطلاح اسمش شده رئیس کمر خم می کنیم و ملتمسانه “آقای رئیس آقای رئیس” می کنیم. که همین باعث میشه بعدا هر بلایی دلش خواست سر ما و بنده های دیگر خدا بیاره
اگر فقط به خدا متکی باشیم خودش روزی رسون ما میشه. تقصیر ماست که روزی مونو در دست بنده های خدا تصور می کنیم. خدا هم قبول می کنه و روزی ما رو میده به آقای رئیس که با زجر و عذاب بهمون بده!!!